رسالت عاشورایی : ده درس و سخنرانی ویژه مبلغان

مشخصات کتاب

سرشناسه : صافی گلپایگانی، لطف الله، 1298 -

عنوان و نام پديدآور : رسالت عاشورایی (ده درس و سخنرانی ویژه مبلغان) [کتاب]/ صافی گلپایگانی.

مشخصات نشر : قم: دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی، 1433 ق= 1390.

مشخصات ظاهری : 96 ص.

شابک : 978-600-5105-48-3

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع : حسین بن علی (ع)، امام سوم، 4 - 61ق -- مقاله ها و خطابه ها

موضوع : حسین بن علی (ع)، امام سوم، 4 - 61ق -- احادیث

موضوع : واقعه کربلا، 61ق -- مقاله ها و خطابه ها

موضوع : عاشورا -- مقاله ها و خطابه ها

شناسه افزوده : دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی

رده بندی کنگره : BP41/5 /ص24ر5 1390

رده بندی دیویی : 297/9534

شماره کتابشناسی ملی : 3539426

ص :1

اشاره

ص :2

فرازى از زيارت عاشورا

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اباعَبْدِاللهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا خِيَرَةَ اللهِ وَابْنَ خِيَرَتِهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ اميرِالْمُؤْمِنينَ، وَابْنَ سَيِّدِالْوَصِيّينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَالله وَابْنَ ثارِهِ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، السَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْأَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِكَ، عَلَيْكُمْ مِنّى جَميعاً سَلامُ اللهِ ابَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ، يا اباعَبْدِاللهِ، لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ الْمُصيبَةُ بِكَ عَلَيْنا، وَعَلى جَميعِ اهْلِالْإِسْلامِ وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ مُصيبَتُكَ فِى السَّمواتِ، عَلى جَميعِ اهْلِ السَّمواتِ، فَلَعَنَاللهُ امَّةً اسَّسَتْ اساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَيْكُمْ اهْلَ الْبَيْتِ، وَلَعَنَ اللهُ امَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ، وَاَزالَتْكُمْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الَّتى رَتَّبَكُمُ اللهُ فيها، وَلَعَنَ اللهُ امَّةً قَتَلَتْكُمْ، وَلَعَنَ اللهُ الْمُمَهِّدينَ لَهُمْ بِالتَّمْكينِ مِنْ قِتالِكُمْ، بَرِئْتُ الَى الله وَاِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَمِنْ اشْياعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ وَاَوْلِيآئِهِم، يا اباعَبْدِاللهِ، انّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ الى يَوْمِ الْقِيامَةِ، وَلَعَنَ اللهُ آلَ زِيادٍ وَآلَ مَرْوانَ، وَلَعَنَ اللهُ بَنى امَيَّةَ قاطِبَةً، وَلَعَنَ اللهُ ابْنَ مَرْجانَةَ، وَلَعَنَ اللهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ، وَلَعَنَ اللهُ شِمْراً، وَلَعَنَ اللهُ امَّةً اسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ لِقِتالِكَ، بِاَبى انْتَ وَاُمّى لَقَدْ عَظُمَ مُصابى بِكَ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اكْرَمَ مَقامَكَ وَاَكْرَمَنى بِكَ انْ يَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِكَ مَعَ امامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ، صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اللّهُمَّ اجْعَلْنى عِنْدَكَ وَجيهاً بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ فِى الدُّنْيا وَالْأخِرَةِ.

ص:3

سخن ناشر

وسعت و عمق نفوذ حماسه ى پايدار عاشورا - كه خود نشانگر معجزه بودن اين حادثه عظيم است -، به تعبير والاى مرجع عاليقدر حضرت آيت الله العظمى صافى، آن را تبديل به يك دانشگاه عظيم نموده است:

«به راستى چه دانشگاهى مانند اين دانشگاه، به اين وسعت در طول قرون و مرور اعصار، دانشجو داشته است؟ دانشجويانى، مانند شيخ مفيدها و شيخ طوسى ها و ده ها هزار نخبه ى برجسته و ممتاز و هزاران شهيد كه به حضور خود در اين مكتب، افتخار مى نمايند و همه از بركات اين دانشگاه، بهره مند و از خوان نعمت گسترده ى امام حسين عليه السلام برخوردارند.»

در اين دانشگاه بزرگ، بايد معارف مكتب حسينى عليه السلام و رسالت هاى عاشورايى تعليم داده شود و شعار عزت مدارى سيدالشهداء عليه السلام؛

«هيهات منا الذلة»، تبيين گردد.

از ديرباز تاكنون، طلاب حوزه ى مباركه قم، در فرصت هاى تبليغى، مثل محرم و صفر، براى تبليغ اين معارف و مطالب حياتى به شهرها و روستاهاى مختلف مى روند و با استعانت از آثار معتبر و مهمى كه پيرامون اين واقعه ى بزرگ به زيور طبع آراسته شده است، اين مكتب را ترويج و تبليغ مى نمايند.

«رسالت عاشورايى» كه برگرفته از آثار ارزشمند مرجع عاليقدر حضرت آيت الله العظمى صافى و نيز والد معظمشان مى باشد در همين راستا، گردآورى شده است، اميد است مرضى حضرت بقية الله عليه السلام قرار گيرد.

مركز تنظيم ونشر آثار معظم له

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

رسالت عاشورايى مبلّغان

اشاره

ص:9

ص:10

اهميت تبليغ در ماه محرم

حوزه علميه ى كهنسال قم، در اين دوره ى جديد كه از سال 1340 ه -.. ق به همت مرحوم آيت الله العظمى حائرى قدس سره بازگشايى شد، در كنار برنامه هاى تحصيلى، علمى و تحقيقى و تربيت اساتيد بزرگ، علما، آيات، مراجع، مؤلفان، گويندگان، وعاظ و مبلّغان لايق، موضوع تبليغ و نشر معارف دين و آثار و احاديث اهل بيت عليهم السلام و آشناكردن جوامع شهرى و روستايى و خلاصه، همه جامعه را با احكام اسلام نيز نصب العين قرار داد، و در اين راه، با استفاده از مكتب حسينى و علاقه ى باطنى و پاك مردم به ذكر مصائب اهل بيت عليهم السلام، به خصوص واقعه ى جانسوز كربلا بهره ها گرفت و علاوه بر ماه مبارك رمضان و فرصت هاى ديگر در ماه محرم در پرتو بيان مصائب آن حضرت و مقاصد نهضت بى نظير كربلا، اين مدرسه ى الهى هدايت و ارشاد، در طول بيش از هشتاد سال كه از عمر با بركت آن مى گذرد، خدمات تبليغى خود را ادامه داده است و در برابر انحرافات، كج روى ها، كج فهمى ها، بدعت ها و اختناقى، مثل اختناق رضاخانى، ايستادگى ها نموده و مواضع و مقاومت اين حوزه در ابطال باطل و حفظ عقايد جامعه همواره مؤثر و كارساز بوده است.

نكاتى كه در مورد تبليغ بايد بدانيم

حقير، مناسب ديدم بعضى نكات را كه شايد از نظر خود آقايان و بسيارى از

ص:11

ديگران پنهان نباشد، تذكراً به عرض برسانم:

مخاطبان را به اين مطالب حياتى هشدار دهيد

«اوضاع و احوال چنان پيش آمده است كه رويارويى تازه اى بين اسلام و كفر را نشان مى دهد؛ انقلاب اسلامى ايران، احياى تفكر اسلامى، گرايش مسلمانان به استقلال اسلامى و بازگشت به مجد و عظمت ديرين و خلاصه، بيدارى و هشيارى فراگير به خصوص در طبقه ى جوان و تحصيل كرده و موارد ديگر، موجب شده كه دشمنان اسلام، كه تقريباً پس از جنگ جهانى اول بر كشورهاى پهناور اسلامى؛ مستقيم يا غير مستقيم مسلط شده و آنها را با تشكيل حكومت هاى دست نشانده زير نفوذ خود قرار داده بودند، از قطع نفوذ و سلطه خود بيمناك شوند، و از اين رو در مقام معارضه و كوبيدن مسلمانان و صداى اسلام خواهى برآمده و با تبليغات گسترده و وسايل گوناگون ظاهرى و سرّى، سياسى و اقتصادى و حتى توسل به نيروى نظامى، با تمام توان عمل مى كنند.

بايد مسلمانان را به استقامت، صبر، پايدارى و اميدوارى به نصرت خدا و غلبه بر اعدا، تشويق و ترغيب نمود.

غرب گرايى و پيروى از عادات و رفتار غربى ها و تقليد از آنها حتى در لباس و امور به ظاهر كوچك تا برسد به امور مهم، مانند ترويج اختلاط زن و مرد، عنوان ها و شعارهايى، مثل رفع تبعيض از زنان يا به بهانه ى آزادى بيان و آزادى مطلق، بعضى احكام شرع را زير سؤال بردن و ترويج موسيقى، نوازندگى، ملاهى، تشويق فراوان به اصطلاح خودشان از هنرمندان بى اعتنا به شرع و تنازل از شعارهاى اسلامى، همه حركت به سوى تغيير هويت اسلامى يا تضعيف آن مى باشد.

ص:12

بايد به مسلمان ها هشدار داده شود كه به خطرات اين گرايش هاى غرب مآبانه كه متأسفانه گسترده مى شود، توجه داشته باشند و هويت اسلامى شان را از جان خود هم عزيزتر بدانند و در همه جا و در همه مواضع به آن ملتزم و متعهد باشند و به آن افتخار كنند؛ به اسلام، به قرآن، به تشيع، به ولايت ائمه عليهم السلام افتخار كنند و تمدن و اخلاق اسلامى را برتر از هر تمدن، اخلاق و مدنيتى بدانند.(1)

راه امام حسين عليه السلام، راه قرآن و راه عمل به احكام و راه افتخار به اسلاميّت و توحيد و ايمان به خداست، راه شرق و غرب و يمين و يسار نيست. راه افتخار به دوران هاى كفر و بت پرستى يا آتش پرستى و شرك يزدان و اهرمن و استكبار فرعون و نمرود و جمشيد نيست. راه امام حسين، راه ترويج فساد و نوازندگى و معاصى و ملاهى و فخر به اين برنامه ها نيست. راه امام حسين، راه تجمّل پرستى و اسراف و علوّ و گردن كشى و استحقار مردم نيست. اعلام امام حسين و ابلاغش، ابلاغ قرآنى، مساوات زن و مرد در ارزش هاى حقيقى است:

«إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْقَانِتِينَ وَ الْقَانِتَاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقَاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِرَاتِ وَ الْخَاشِعِينَ وَ الْخَاشِعَاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقَاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِمَاتِ وَ الْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَافِظَاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً»(2)

در جامعه اى كه در راه امام حسين است، اين امور، ارزش و افتخار است و

ص:13


1- 1. پيام بمناسبت حلول محرم الحرام 1423 ه -. ق.
2- احزاب؛ 35.

زنان با مردان در اين ارزش ها بايد همطراز و بلكه مسابقه داشته باشند و مختلطشدن آنها با بيگانگان در مجالس و محافل، در دانشگاه و مدارس، در محلّ كار و مديريّت ها و مشاغلى كه در ارتباط مستمرّ با بيگانگان است، با شأن و پارسائى و تربيت اسلامى زن مسلمان سازگار نيست و غرب زدگى حاكى از ضعف هويّت و شخصيّت است. بايد در اين ماه محرّم و صفر، آقايان فضلا وعلما واساتيد و خطبا در سخنرانى ها و مواعظ و منبرهائى كه دارند مردم را به اين مطالب حياتى توجّه دهند.

اقليم هاى تبليغى را بشناسيد

بديهى است در سخنرانى ها و منابر و مطالب، حديث شريف و پرمعناى «حدّثوا الناس بما يفهمون او يعرفون و لاتحدثوهم بما لايفهمون او لايعرفون»، دستورالعمل است و مقتضاى بلاغت در كلام و تكلم به مقتضاى حال نيز همين است، و برنامه ى انبيا عليهم السلام در تبليغ نيز همين بوده و مناسب اين است كه در هر منطقه و ناحيه اى بررسى فرموده و نقاط ضعف دينى و مذهبى را اگر در آنجا وجود دارد - شناسايى نماييد و به نحو شايسته در سخنرانى ها رفع آن نقاط ضعف را در نظر داشته باشيد.

با جوانان ارتباط صميمى برقرار كنيد

با جوانان و نوجوانان عزيز به ويژه دانش آموزان و دانشجويان، ارتباط برقرار نماييد و به گرمى از آنها استقبال و پذيرايى كنيد و با حوصله به پرسش ها و مطالب آنان گوش فرا داده و پاسخ دهيد.(1)

ص:14


1- پيام بمناسبت حلول محرم الحرام 1420 ه -. ق.

درس هاى عاشورايى

اشاره

ص:15

ص:16

درس معرفت

احاديث

قَالَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه وآله: طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ؛ أَلَا إِنَّ اللهَ يُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ.

قال أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: أَيُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا أَنَّ كَمَالَ الدِّينِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلُ بِهِ أَلَا وَ إِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أَوْجَبُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ إِنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونٌ لَكُمْ قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَيْنَكُمْ وَ ضَمِنَهُ وَ سَيَفِي لَكُمْ وَ الْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ أَهْلِهِ وَ قَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ أَهْلِهِ فَاطْلُبُوهُ.

قال الصادق عليه السلام: تَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ مِنْكُمْ فِي الدِّينِ فَهُوَ أَعْرَابِيٌّ إِنَّ اللهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ: لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ.

قال الصادق عليه السلام: يَقُولُ عَلَيْكُمْ بِالتَّفَقُّهِ فِي دِينِ الله وَ لَا تَكُونُوا أَعْرَاباً فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ فِي دِينِ اللهِ، لَمْ يَنْظُرِ اللهُ إِلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَمْ يُزَكِّ لَهُ عَمَلاً.

قال الصادق عليه السلام: قَالَ لَوَدِدْتُ أَنَّ أَصْحَابِي ضُرِبَتْ رُءُوسُهُمْ بِالسِّيَاطِ حَتَّى يَتَفَقَّهُوا.(1)

ص:17


1- كافي؛ ج 1.

شاگردان مكتب پيامبر صلى الله عليه و آله

احاديث معتبر بر اين مطلب دلالت دارند كه پيغمبر صلى الله عليه وآله، على عليه السلام و فرزندانش را به دانش هايى مخصوص گردانيد. كتابى به خط على عليه السلام و املاى پيغمبر صلى الله عليه وآله همواره در اين خاندان مورد استناد و مراجعه بوده است، در حقيقت، تبليغات و تعليمات امامان عليهم السّلام و سيره و روش آنها مكمل و متمم هدف پيغمبر صلى الله عليه وآله در تربيت جامعه و هدايت بشر مى باشد.

بر اساس حديثِ متواتر و مشهور ثقلين، پيغمبر صلى الله عليه وآله جميع امت را به اين بزرگواران ارجاع داده است. با وجود اين حديث شريف، صلاحيت علمى اهل بيت پيغمبر، ظاهر و آشكار مى گردد.

علاوه بر اينها روايات بسيار ديگرى از طرق اهل سنت دلالت دارند برآن كه در بين تربيت شدگان مكتب نبوت، على عليه السلام بيشتر از همه صحابه، از تابش انوار نبوت استفاده كرد؛ او بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله مرجع عموم در مسائل مشكل علمى مى باشد و علوم شرعيه همه به آن سرور منتهى مى شود.

بعد از على عليه السلام، منصب الهى امامت و رهبرى علمى و دينى با فرزندانش حضرت امام حسن مجتبى و حضرت امام حسين، سيدالشهداء عليهماالسّلام بود.

آنها ملجأ و پناه مردم در مسائل اسلامى، علوم تفسير و احكام شرعى بودند؛ سخنشان قاطع و مقبول، و روششان سرمشق و ميزان بود.

ص:18

امام حسين عليه السلام، چراغ اسلام

هر چه بيشتر در حالات سيدالشهداء عليه السلام دقيق شويم اين رمز بر ما آشكارتر مى شود كه در امر دين، بصيرتى خارق العاده و بينشى غيبى، راهنماى آن حضرت بوده است.

علم و دانش آن بزرگوار از احتجاجات او با دشمنان اهل بيت، بخصوص معاويه و مروان، از نامه هايى كه به معاويه مرقوم فرموده، از خطبه هايى كه به مناسبت هاى مختلف انشاء نموده اند و از دعاى عرفه، و دعاهاى ديگرى كه از آن حضرت در كتاب هاى شيعه و سنى نقل است، ظاهر و آشكار مى گردد.

نافع بن ازرق، رهبر فرقه ازارقه خوارج به امام حسين عليه السلام عرض كرد:

«خدايى را كه مى پرستى براى من توصيف كن!»

امام حسين عليه السلام فرمود:

يا نافِعُ مَنْ وَضَعَ دينَهُ عَلَي الْقِياسِ لَمْ يَزَلِ الدَّهْرُ فِي الالتِباسِ مائِلاً ناكِباً عَنِ الْمِنْهاجِ ظاعِناً بِالْاِعْوِجاجِ ضالّاً عَنِ السَّبيلِ قائِلاً غَيْرَ الْجَميلِ يَابْنَ الاَزْرَقِ اصِفُ الهي بِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ لايُدْرَكُ بِالْحَواسِ، وَلا يُقاسُ بِالنّاسِ قَريبٌ غَيْرُ مُلْتَصِق، وَبَعيدٌ غَيْرُ مُسْتَقْصي يُوَحَّدُ، وَلا يُبَعَّضُ مَعْرُوفٌ بِالْآياتِ مَوْصُوفٌ بِالْعَلاماتِ لا الهَ الا هُوَ الْكَبيرُ الْمُتَعالُ؛ اي نافع! هركس دين خود را بر قياس بسازد همواره در اشتباه است و در راه به صورت افتد، به اعوجاج و كژى كوچ كند، گمراه گردد و سخنان نازيبا گويد. اى پسر ازرق! من خدايم را وصف مى كنم به آنچه او خود را وصف فرموده است. او به حواس ادراك نشود و به مردم قياس نگردد.

ص:19

نزديك است اما به چيزى چسبيده نيست، دور است اما دورى نجسته (دورى و نزديكى خداوند مانند دورى و نزديكى موجودات ديگر نيست. دورى و نزديكى او با حواس مادى قابل درك نمى باشد) او يگانه است و تبعيض، تجزيه و تركيب در او راه ندارند، و به نشانه ها شناخته شده و به علامت ها وصف گرديده است؛ غير از خداوند بزرگ و بلند مرتبه، خدايى نيست.

ابن ازرق گريست و گفت:

«ما احْسَنَ كَلامَكَ»؛ چقدر نيكو است كلام تو!

امام حسين عليه السلام فرمود: «به من رسيده كه تو بر پدر و برادرم و بر من گواهى به كفر مى دهى!»

ابن ازرق گفت: «اَمّا وَاللهِ يا حُسَيْنُ لَئِنْ كانَ ذلِكَ لَقَدْ كُنْتُمْ مَنارَ الاِسْلامِ وَ نُجُومَ الاَحْكامِ»؛ يا حسين! اگر اين ناسزا از من صادر شده، به خدا سوگند! به يقين، شما چراغ اسلام و ستارگان احكام خداييد.(1) يعنى مردم بايد از انوار علوم و معارف شما روشنى بجويند و در تاريكى ها به ستاره هاى وجود شما هدايت گردند.

امام حسين عليه السلام، شمع بزم عالمان

ابن كثير در كتاب خود آورده است: «امام حسين عليه السلام و ابن زبير از مدينه به سوى مكه بيرون شدند و در مكه اقامت گزيدند. امام حسين عليه السلام مورد توجه مردم قرار گرفت. آنها به سوى او مى آمدند در اطراف او مى نشستند

ص:20


1- سمو المعني؛ ص 148؛ به نقل از تاريخ دمشق؛ ج 4، ص 323.

وسخنش را مى شنيدند و از آنچه از او مى شنيدند سود مى جُستند وگفته هايش را ضبط كرده و مى نوشتند تا از او روايت كنند.»

علائلى در سمو المعنى نگاشته است: «مردم چنان شيفته معنويت و عظمت روح امام حسين عليه السلام بودند و چنان امام حسين عليه السلام محبوبيت داشت كه از همه كس و همه جا منصرف و منقطع شده و به سوى او مى شتافتند. كسى جز امام حسين عليه السلام نبود كه اين همه مريد و ارادتمند داشته باشد؛ گويى مردم در وجود امام حسين عليه السلام حقيقت ديگرى از عالم ابداع الهى را تماشا مى كردند. چون امام حسين عليه السلام سخن بگويد مثل آن است كه زبان عالم غيب باز شده و آنها را از رموز و اسرار پنهان وحقايق نهان آگاه مى سازد؛ و زمانى كه خاموش مى شد، سكوتش به گونه اى متفاوت آنها را از حقايق ديگر با خبر مى ساخت؛ زيرا پاره اى از حقايق را جز با خاموشى عميق نمى توان اظهار كرد؛ مثل نقطه و فاصله اى كه در ميان سطرها، كلمه ها و جمله ها مى گذارند و همان نقطة ة ة خالى از نوشته، مانند نوشته هاى كتاب، معنايى مى دهد كه جز با آن نقطه با هيچ نوشته اى آن معنا را نمى توان بيان كرد.»

كلام فوق نشان از واقعيتى انكارناپذير از محبوبيت علمى امام حسين عليه السلام در ميان مردم دارد. با آن كه مردم در فشار حكومت بوده و جاسوسان و كارآگاهان همه جا در تعقيب آنها بودند تا كسى با امام حسين عليه السلام رابطه نداشته باشند، اما قدرت سرنيزه و زور نظامى چگونه مى تواند مردم را از خودشان، دلشان و ضميرشان جدا كند؟ قدرت، هر ميزان كه باشد نمى تواند بر شعور بشر مسلط شود و سرنيزه هر قدر كه كارى و نافذ باشد به باطن انسان و معنويت او نفوذ نمى كند.

ص:21

علائلى در ادامه آورده است: «حسين عليه السلام كثير الحديث و الرواية بود، آن زمان با اينكه تعداد بسيارى از اصحاب پيغمبر صلى الله عليه وآله نقل حديث مى كردند، اما مردم همه آنها را ترك كرده و به مجلس حسين عليه السلام مى آمدند.» پس از اين، علائلى احاديثى از آن حضرت نقل مى كند.(1)

اخبارى كه از امام حسين عليه السلام نقل شده حاكى از علم و ذوق سرشار، قوت فطانت، استعداد و قريحه و استحكام منطق اوست. اين اخبار بيش از آن است كه قابل شمارش باشد. آن حضرت به گونه اى در مسائل علميه با جودت ذهن و حدّت خاطر اظهار نظر مى كرد و فتوا مى داد كه موجب تحيّر مردم

مى شد، تا حدى كه عبدالله بن عمر در حق او گفت: «اِنَّهُ يَغُرُّ الْعِلْمَ غَرّاً»(2)

هم چنان كه مرغ، جوجه خود را با منقار خود غذا مى دهد، امام حسين عليه السلام نيز در بيت نبوت و ولايت از سرانگشت علوم رسول خدا صلى الله عليه وآله غذا خورد، و از سينه معارف اسلام شير مكيد و رشد و نمو يافت.

ص:22


1- سمو المعني؛ ص 97.
2- همان؛ ص 148.

درس عبادت

احاديث

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: فِي التَّوْرَاةِ مَكْتُوبٌ يَا ابْنَ آدَمَ! تَفَرَّغْ لِعِبَادَتِي امْلَأْ قَلْبَكَ غِنًى وَ لَا أَكِلْكَ إِلَى طَلَبِكَ وَ عَلَيَّ أَنْ أَسُدَّ فَاقَتَكَ وَ أَمْلَأَ قَلْبَكَ خَوْفاً مِنِّي وَ إِنْ لَا تَفَرَّغْ لِعِبَادَتِي أَمْلَأْ قَلْبَكَ شُغُلاً بِالدُّنْيَا ثُمَّ لَاأَسُدَّ فَاقَتَكَ وَ أَكِلْكَ إِلَى طَلَبِكَ.

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: قَالَ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَا عِبَادِيَ الصِّدِّيقِينَ تَنَعَّمُوا بِعِبَادَتِي فِي الدُّنْيَا فَإِنَّكُمْ تَتَنَعَّمُونَ بِهَا فِي الْآخِرَةِ.

قَالَ رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه وآله: أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا يُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْيَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى يُسْرٍ.

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: إِنَّ الْعُبَّادَ ثَلَاثَةٌ؛ قَوْمٌ عَبَدُوا اللهَ عَزَّوَجَلَّ خَوْفاً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللهَ عَزَّوَجَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ وَ هِيَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ.

قَالَ رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه وآله: مَا أَقْبَحَ الْفَقْرَ بَعْدَ الْغِنَى وَ أَقْبَحَ الْخَطِيئَةَ بَعْدَ الْمَسْكَنَةِ وَ أَقْبَحُ مِنْ ذَلِكَ الْعَابِدُ للهِ ثُمَّ يَدَعُ عِبَادَتَهُ.

قَالَ السَّجَادُ عليه السلام: مَنْ عَمِلَ بِمَا افْتَرَضَ اللهُ عَلَيْهِ، فَهُوَ مِنْ أَعْبَدِ النَّاسِ.(1)

ص:23


1- كافي؛ ج 2.

امام حسين عليه السلام، عابدترين بندگان

ابن عبدالبر و ابن اثير از مصعب زبيرى روايت كرده اند كه مى گفت:

«حسين با فضيلت و متمسك به دين بود و نماز و روزه و حج او بسيار بود.»(1) عبدالله بن زبير در وصف عبادت او گفت: «حسين در شب بيدار و در روز، روزه دار بود.»

عقاد مى گويد: «علاوه بر نمازهاى پنجگانه، نمازهاى ديگر نيز به جا مى آورد و علاوه بر روزه ماه رمضان، در ماه هاى ديگر هم روزهايى را روزه مى گرفت، و در هيچ سال حج خانه خدا از او فوت نشد مگر آن كه ناچار به ترك شده باشد.»(2)

در شبانه روز، هزار ركعت نماز به جاى مى آورد، و بيست و پنج مرتبه پياده حج گذارد و اين دليل كمال عبادت و خضوع او به درگاه خداست. روزى از روزها، ركن كعبه را گرفته بود و بدين گونه دعا و اظهار بندگى و ذلت به درگاه خداى عزيز مى كرد و او را مدح و ثنا و ستايش مى نمود:

اِلهى نَعَمْتَنى فَلَمْ تَجِدْنى شاكِراً وَ ابْتَلَيْتَنى فَلَمْ تَجِدْنى صابِراً فَلا انْتَ سَلَبْتَ النِّعْمَةَ بِتَرْكِ الشُّكْرِ، وَ لا ادَمْتَ الشِّدَّةَ بِتَرْكِ الصَّبْرِ الهى ما يَكُونُ مِنَ الْكَريمِ الا الْكَرَم (3)«خدايا! مرا نعمت بخشيدى و شكر مرا نيافتى، به بلا گرفتارم نمودى و صبر مرا دريافت نكردى، نعمتت را از من دريغ نورزيدى و با ترك صبرم شدت بلا را

ص:24


1- اسدالغابة؛ ج 2، ص 20 - استيعاب؛ ج 1، ص 378.
2- ابوالشهداء؛ ص 73.
3- اسعاف الراغبين؛ ص 183.

بيشتر ننمودى. پروردگارا! از كريم غير از كرم نسزد».

اگر كسى بخواهد حال دعا و پرستش و مسكنت آن امام مجاهد مظلوم را در درگاه خدا بداند كافى است كه به همان دعاى معروف عرفه رجوع نمايد.

ص:25

ص:26

درس سخاوت

احاديث

قَالَ الرِّضَا عليه السلام: السَّخَاءُ شَجَرَةٌ فِي الْجَنَّةِ أَغْصَانُهَا فِي الدُّنْيَا، مَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْهَا قَادَهُ ذَلِكَ الْغُصْنُ إِلَى الْجَنَّةِ. وَ الْبُخْلُ شَجَرَةٌ فِي النَّارِ أَغْصَانُهَا فِي الدُّنْيَا، مَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْهَا قَادَهُ ذَلِكَ الْغُصْنُ إِلَى النَّارِ.

قال رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و آله لِعَدِيِّ بْنِ حَاتِمِ طَيٍّ: دُفِعَ عَنْ أَبِيكَ الْعَذَابُ الشَّدِيدُ لِسَخَاوَةِ نَفْسِهِ.

قَالَ الرِّضَا عليه السلام: إِيَّاكَ وَ السَّخِيَّ فَإِنَّ اللهَ يَأْخُذُ بِيَدِهِ.

مولاى نيازمندان

امام حسين عليه السلام، نماز را به جاى آورد و بيرون آمد. اعرابى تنگدستى را مشاهده نمود، برگشت و قنبر را صدا زد.

قنبر گفت: لَبَّيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ.

فرمود: «از پول مخارج ما چقدر مانده است؟»

عرض كرد: «دويست درهم كه فرمودى در بين اهل بيت، قِسمت كنم.»

فرمود: «آن را بياور! كسى آمده كه از آنها به آن پول سزاوارتر است.» سپس آن پول را گرفت، بيرون آمد و به اعرابى داد.

قرضت را ادا مى كنم

روزى آن حضرت براى عيادت و احوالپرسى اسامة بن زيد به منزل او رفت.

ص:27

اسامه ناله مى كرد و از غمناكى خود مى گفت.

فرمود: «برادر چه غمى دارى؟»

عرض كرد: «قرضى دارم كه شصت هزار درهم است.»

امام حسين عليه السلام فرمود: «آن بر عهده من است.»

اسامه گفت: «مى ترسم بميرم و قرضم ادا نشده باشد.»

فرمود: «نمى ميرى تا من آن را ادا كنم».

ايشان آن قرض را پيش از مرگ او ادا كرد.(1)

ص:28


1- سمو المعني؛ ص 151 و 152.

درس حُسن معاشرت

احاديث

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: يَا شِيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ، اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يَمْلِكْ نَفْسَهُ عِنْدَ غَضَبِهِ، وَ مَنْ لَمْ يُحْسِنْ صُحْبَةَ مَنْ صَحِبَهُ، وَ مُخَالَقَةَ مَنْ خَالَقَهُ، وَ مُرَافَقَةَ مَنْ رَافَقَهُ، وَ مُجَاوَرَةَ مَنْ جَاوَرَهُ، وَ مُمَالَحَةَ مَنْ مَالَحَهُ.

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام فِي قَوْلِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: «إِنّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ»، كَانَ يُوَسِّعُ الْمَجْلِسَ، وَ يَسْتَقْرِضُ لِلْمُحْتَاجِ، وَ يُعِينُ الضَّعِيفَ.

قَالَ البَاقِرُ عليه السلام: عَظِّمُوا أَصْحَابَكُمْ وَ وَقِّرُوهُمْ، وَ لَايَتَهَجَّمْ بَعْضُكُمْ عَلى بَعْضٍ، وَ لَاتَضَارُّوا، وَ لَاتَحَاسَدُوا، وَ إِيَّاكُمْ وَ الْبُخْلَ، كُونُوا عِبَادَ الله الْمُخْلَصِينَ.

عذرپذيرى امام حسين عليه السلام

امام حسين عليه السلام در آداب اجتماعى و حسن معاشرت با دور و نزديك، بلند پايه و بى نظير بود. خصال آن حضرت، سرشار از عفو و گذشت است.

جمال الدين محمد زرندى حنفى مدنى روايت كرده كه از حضرت زين العابدين از پدرش امام حسين عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: «اگر مردى به من دشنام دهد در اين گوش (و به گوش راستش اشاره فرمود) و عذر بياورد در گوش ديگرم، عذر او را مى پذيرم؛ زيرا اميرالمؤمنين عليه السلام از جدم پيغمبر صلى الله عليه وآله براى من نقل فرمود:

لا يَرِدُ الْحَوْضَ مَنْ لَمْ يَقْبَلِ الْعُذْرَ مِنْ مُحِقٍّ اوْ مُبْطلٍ

ص:29

وارد حوض (كوثر) نمى شود كسى كه عذر را نپذيرد؛ خواه عذرآور حق بگويد يا باطل.(1)

ادب نسبت به برادر

امام حسين عليه السلام با فرزندان، بانوان، خويشان و اهل بيت خود در نهايت ادب، محبت، رحمت، مهربانى، انس و مودت برخورد مى كرد.

ابن قتيبه روايت مى كند كه مردى خدمت امام حسن عليه السلام آمد، و از آن حضرت درخواست چيزى كرد.

حضرت فرمود: «سؤال، شايسته نيست مگر براى وام سنگين يا فقرِ خواركننده و يا ديه و تاوانى كه ادا نكردن آن سبب رسوايى شود.»

عرض كرد: «نيامدم به خدمت شما مگر براى يكى از آنها.»

حضرت، فرمان داد تا صد دينار به او دادند.

سپس آن مرد خدمت امام حسين عليه السلام رفت و از آن حضرت نيز سؤال كرد، امام حسين عليه السلام هم همان سخن برادرش را به او فرمود و همان پاسخ را شنيد؛ سپس پرسيد: «برادرم به تو چقدر داد؟»

عرض كرد: «صد دينار.»

امام حسين عليه السلام نود ونه دينار به او عطا كرد؛ زيرا نخواست با برادرش برابرى كرده باشد.(2)

ص:30


1- نظم درر السمطين؛ ص 209.
2- سمو المعني؛ ص 152.

جواب نيكى به بهتر

ياقوت مستعصمى از انَس روايت مى كند كه در خدمت امام حسين عليه السلام بودم؛ كنيزكى دسته گلى براى آن حضرت آورد. امام حسين عليه السلام فرمود:

اَنْتِ حُرَّةٌ لِوَجْهِ اللهِ تَعالى

تو براى خدا آزادى.

گفتم: «كنيزكى يك دسته گل برايت آورده و تو او را آزاد مى كنى؟» فرمود: «اين چنين خدا به ما ادب آموخته است؛ زيرا مى فرمايد:

«وَ اذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّة فَحَيُّوا بِاَحْسَنَ مِنْها اوْ رُدُّوها»(1)

هرگاه كسى شما را ستايش كند، شما نيز بايد در مقابل به ستايشى بهتر از آن، يا مانند آن، پاسخ دهيد. و نيكوتر از اين دسته گل، آزاد ساختن او بود.(2)

ص:31


1- نساء؛ 86.
2- سمو المعني؛ ص 159 - ابوالشهداء؛ ص 72.

ص:32

درس عدالت خواهى

احاديث

قَالَ امِيرُالمُؤمِنينَ عليه السلام: كُونا لِلظّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً(1)

قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّي اللهُعَلَيهِ وَ آله: الْعَدْلُ جُنَّةٌ وَاقِيَةٌ وَ جُنَّةٌ بَاقِيَةٌ.(2)

قَالَ الصَّادِقُ عَلَيه السلام: الْعَامِلُ بِالظُّلْمِ وَ الْمُعِينُ لَهُ وَ الرَّاضِي بِهِ شُرَكَاءُ، ثَلَاثَتُهُمْ.(3)

امام عدالت خواه

يكى از داستان هايى كه گواه بر شدت علاقه امام حسين عليه السلام به دفاع از مظلومين و حمايت از بيچارگان بى پناه مى باشد، داستان ارينب دختر اسحاق و همسر عبدالله بن سلام است. يزيد كه به اصطلاح، شاهزاده و وليعهد معاويه بود و تمام اسباب شهوترانى، از جمله پول، مقام، زور، كنيزكان ماهرو و زن هاى رقاصه و خواننده خودفروش در اختيارش بودند، با اين وجود، باز چشم طمع به بانوى شوهردارى دوخت كه بايد او و پدرش معاويه پاسدار عصمت و عفت او باشند. يزيد همچون اراذل و شهوت پرستانى كه در وفور عيش و نوشِ حكومت، تربيت مى شوند ناآرام شد، اما از آنجا كه آن زن، نجيب، پاكدامن و عفيفه بود دسترسى به او از راه فريب و منحرف ساختن وى از طريق پارسايى

ص:33


1- نهج البلاغه؛ ح 48.
2- بحارالانوار؛ ج 17، ص 47.
3- كافي؛ ج 2.

محال مى نمود.

معاويه ناپاك، كه خود را اميرالمؤمنين مى خواند، براى خواهش نفس و شهوت يزيد دست به نيرنگ بسيار عجيب و بى سابقه اى زد. او مرد بدبخت را از زن عفيفه و زيبايش جدا نمود و مقدمات كاميابى يزيد از آن زن را فراهم ساخت.

امّا امام حسين عليه السلام با غيرت و جوانمردى در مقابل اين تصميم زشت و شيطانى معاويه ايستاد، و نقشه او را نقش بر آب كرد.

امام حسين عليه السلام غيرت و حميّت هاشمى و علاقه خود به حفظ نواميس مسلمين را نشان داد و مانع از رسيدن يزيد به هوس ناپاك و شريرش گرديد.

افتراقى را كه معاويه با نيرنگ ايجاد كرد، به اتصال مبدل نمود، و آن ستم بزرگ را از عبدالله بن سلام و همسرش دفع گردانيد. اين داستان در تاريخ مفاخر آل على عليه السلام و مظالم بنى اميه جاودان باقى مانده است.(1)

ص:34


1- در بعضى از خصوصيات اين داستان مانند بعضى اعلام اختلافاتى بين مصادر آن ديده مى شود. آنچه كه ما اجمال آن را نقل كرديم موافق است با نقل شبراوى در «الاتحاف»، وابن قتيبه در «الامامة والسياسة».

درس زهد

احاديث در مذمت دنيا

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: جُعِلَ الْخَيْرُ كُلُّهُ فِي بَيْتٍ وَ جُعِلَ مِفْتَاحُهُ الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا.

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: إِذَا تَخَلَّى الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْيَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللهِ.

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: مَرَّ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و آله بِجَدْيٍ أَسَكَّ مُلْقًى عَلَى مَزْبَلَةٍ مَيْتاً. فَقَالَ لِأَصْحَابِهِ كَمْ يُسَاوِي هَذَا؟ فَقَالُوا لَعَلَّهُ لَوْ كَانَ حَيّاً لَمْ يُسَاوِ دِرْهَماً فَقَالَ النَّبِيُّ: وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَلدُّنْيَا أَهْوَنُ عَلَى اللهِ مِنْ هَذَا الْجَدْيِ عَلَى أَهْلِهِ.(1)

نگاه امام حسين عليه السلام به دنيا

بهترين نشانه زهد كامل و خوار شمردن دنيا، همان فداكارى و گذشت سيدالشهداء عليه السلام از جان خود، جوانان، برادران، اصحاب و ياران و تن دادن به آن همه مصيبت و بلا بود.

اگر دنيا و مال و نعمت هاى دنيوى در نظر كسى بى قدر و ارزش نباشد نمى تواند اين گونه در راه حق و يارى دين خدا و بزرگداشت هدف عالى خود پايدارى و استقامت ورزد تا به حدى كه بدن قطعه قطعه عزيزانش را ببيند، صداى ناله كودكانش را از زحمت تشنگى بشنود، گريه زن و فرزند، دل پر مهر و عاطفه او را به درد آورد و برپيكرش آن همه زخم هاى كارى وارد آيد اما در

ص:35


1- كافي؛ ج 2.

يارى دين خدا ثابت و پا برجا بماند، در مقابل باطل، نرمش نشان ندهد و چون كوه در برابر تمام اين مصائب استوار بماند.

آرى! به امام حسين عليه السلام پيشنهاد كردند كه با يزيد از در مسامحه و سازش در آيد و به نحوى كه در عرف اهل دنيا خلاف شأن و شرف او شمرده نشود با او كنار بيايد و در عوض، خود، خاندان، فاميل و خويشانش از دنيا متمتع و بهره مند شوند؛ اما امام حسين عليه السلام كسى نبود كه براى زندگى دنيا و خوشگذرانى، مصالح اسلامى را ناديده انگاشته و با گرفتن حق السكوت، برقرارى آن دستگاه فاسد و سراسر ظلم و كفر را امضا نمايد و در اداى تكليف و وظيفه مهمى كه از سوى خدا عهده دار شده مسامحه و كوتاهى نمايد.

امام حسين عليه السلام پسر كسى است كه فرمود: «اگر آفتاب را در دست راست، و ماه را در دست چپم بگذارند كه دست از دعوت بردارم، برنخواهم داشت».(1)

او پسر كسى است كه مى گفت: «دنياى شما نزد من از آب بينى يك بز زكامى خوارتر است».(2)

علائلى مى نويسد: «حسين عليه السلام در اين ناحيه، بزرگ و يگانه بود. زندگى دنيا را خوار مى شمرد و از مرگ بيم و هراسى نداشت. جز به برهان پروردگارش، كه همه چيز را فداى آن مى كرد، به هيچ چيز توجه نداشت. از اين جهت سزاوار است مانند شاعر هندى، معين الدين اجميرى، او را دومين

ص:36


1- تاريخ طبري؛ ج 2، ص 325 و 326.
2- . نهج البلاغه؛ خ 3.

بنا كننده كاخ اسلام بعد از جدش، و مجّدِد بناى توحيد و يكتا پرستى بناميم.»(1)

و نيز علائلى مى نويسد: «حسين عليه السلام به كل وجود و تمام هستى اش از دنيا رو گردانده بود.»(2) پس امام حسين عليه السلام مانند پدرش، رئيس و سيد زهاد بود. پدر مى گفت:

وَ اللهِ لابْنِ ابيطالِب انَسٌ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْي امِّهِ(3)

به خدا سوگند! انس فرزند ابى طالب نسبت به مرگ از انس طفل به سينه مادرش بيشتر است.

وَ ما انَا الّا كَغارِبٍ وَرَدَ اوْ كَطالِب وَجَدَ(4)

پسر مى گفت:

اِنِّي لا ارَى الْمَوْتَ الّا سَعادَةً، وَ لاَ الْحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ الّا بَرَماً(5)

ابن شهر آشوب در جمله اى در مورد زهد آن حضرت گويد كه به او گفته شد: «بيم تو از پروردگارت به چه ميزان بزرگ است؟» فرمود:

لا يَأمَنُ الْقِيامَةَ الا مَنْ خافَ اللهَ فِي الدُّنْيا؛ درامان نيست كسى در روز قيامت، مگر آن كس كه در دنيا از خدا بترسد.(6)

ص:37


1- . سمو المعني؛ ص 119 نقل به معنا.
2- سمو المعني؛ ص 102.
3- شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد؛ ج 1، ص 214.
4- نهج البلاغة؛ خطبه 5.
5- بحارالانوار؛ ج 44، ص 381.
6- مناقب؛ ج 4، ص 69.

ص:38

درس تواضع

احاديث

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: إِنَّ فِي السَّمَاءِ مَلَكَيْنِ مُوَكَّلَيْنِ بِالْعِبَادِ فَمَنْ تَوَاضَعَ للهِ رَفَعَاهُ وَ مَنْ تَكَبَّرَ وَضَعَاهُ.

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: مِنَ التَّوَاضُعِ أَنْ تَرْضَى بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ وَ أَنْ تُسَلِّمَ عَلَى مَنْ تَلْقَى وَ أَنْ تَتْرُكَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ كُنْتَ مُحِقّاً وَ أَنْ لَا تُحِبَّ أَنْ تُحْمَدَ عَلَى التَّقْوَى.

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: فِيمَا أَوْحَى اللهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَى دَاوُدَ: يَا دَاوُدُ كَمَا أَنَّ أَقْرَبَ النَّاسِ مِنَ الله الْمُتَوَاضِعُونَ كَذَلِكَ أَبْعَدُ النَّاسِ مِنَ اللهِ الْمُتَكَبِّرُونَ.(1)

از افتادگى تا عزت

هرچه معرفت، خداشناسى، توحيد، علم و حكمت انسان بيشتر شود، تواضع و فروتنى او زيادتر مى گردد.

تكبر بشر، ناشى از جهل، نادانى، غفلت و خودپسندى است. در آيات كريمه و احاديث از تكبر به شدت مذمت، و از تواضع، مدح و ستايش شده است.

امام حسين عليه السلام در نزد مردم بسيار محترم بود. زمانى كه او و برادرش، حسن مجتبى عليهماالسّلام پياده به حج مى شتافتند تمام رجال و شيوخ صحابه

ص:39


1- كافي؛ ج 2.

كه همراه آنها بودند به احترامشان از مراكب پايين آمده و پياده راه مى پيمودند.

احترام امام حسين عليه السلام در ميان مردم نه براى آن بود كه او كاخ مجلل داشت يا مركَب هاى سوارى او گران قيمت بودند يا غلامان و سربازانى پيشاپيش يا دنبال مركَب او مى رفتند يا آن كه مسجد پيغمبر صلى الله عليه و آله را براى او خلوت مى نمودند و راه ها را در موقع آمد و شد وى بر مردم مى بستند، نه! براى هيچ يك از اينها نبود. امام حسين عليه السلام با مردم زندگى مى كرد و جدايى از آنها را نمى پذيرفت. زندگى او مالامال از سادگى بود. همه ساله پياده به حج مى رفت و با مردم نشست و برخاست، و آمد و شد مى نمود؛ با فقرا معاشرت مى كرد، در نماز جماعت، حاضر مى شد، به عيادت بيماران مى شتافت، در تشييع جنازه ها شركت مى جست و در مسجد جدش پيغمبر با دوستان و اصحاب مى نشست. او دعوت فقرا را مى پذيرفت و آنها را ميهمان مى نمود، خودش براى محتاجان، بينوايان، بيوه زنان و يتيمان، نان و غذا مى برد.

آثار تواضع بر دوش حضرت

وقتى سپاهيان ستم پيشه و سنگدل كوفه بدن مطهر ايشان را عريان بر خاك افكندند، بر شانه مباركش نشان از برداشتن بار ديدند، از علت آن جويا شدند، حضرت سجاد فرمود: «اثر انبان هايى است كه در مدينه به دوش مبارك بر مى گرفت و به خانه هاى فقرا، ايتام و بيوه زنان مى برد.»(1)

ص:40


1- مناقب؛ ج 2، ص 222.

درس شجاعت

احاديث

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ خَصَّ الْأَنْبِيَاءَ بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَمَنْ كَانَتْ فِيهِ فَلْيَحْمَدِاللهَ عَلَى ذَلِكَ وَ مَنْ لَمْ تَكُنْ فِيهِ فَلْيَتَضَرَّعْ إِلَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ لْيَسْأَلْهُ إِيَّاهَا. قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا هُنَّ؟ قَالَ: هُنَّ الْوَرَعُ وَ الْقَنَاعَةُ وَ الصَّبْرُ وَ الشُّكْرُ وَ الْحِلْمُ وَ الْحَيَاءُ وَ السَّخَاءُ وَ الشَّجَاعَةُ وَ الْغَيْرَةُ وَ الْبِرُّ.

قَالَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و آله: أُعْطِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ سَبْعَةً لَمْ يُعْطَهُنَّ أَحَدٌ قَبْلَنَا وَ لَا يُعْطَاهَا أَحَدٌ بَعْدَنَا الصَّبَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْحِلْمَ وَ الْعِلْمَ وَ الْمَحَبَّةَ مِنَ النِّسَاءِ

شجاعت راستين

شجاعت، يكى از فضايل برجسته امام حسين عليه السلام مى باشد. شجاعت اين قهرمان تاريخ، حالتى است نفسانى و روحى كه حد وسط بين تهور و جبن است، هركس واجد آن باشد داراى ضبط نفس خاصى است و عوامل ترس، جبن، كندى، سستى و فتور، و اسباب تندى، بى باكى، گستاخى و جسارت بر چنين شخصى مسلط نمى شود. اين صفت اگر زورِ بازو، قدرت جسمى و هر قوّه و قدرت ديگر را رهبرى كند، آن قدرت، مظهر شجاعت خواهد شد در غير اين صورت سبب سرزنش و ملامت مى گردد.

اين صفت از شريف ترين صفات فاضله است. ظهور استعدادهاى كمال آفرين

ص:41

بشر و فعليت قواى كامله در او به اين صفت وابسته مى باشد.

معيار بقاى امت ها

هر ملتى كه افراد آن از شجاعت روحى و اخلاقى بهره مند نباشند رهسپار ديار نيستى خواهد شد و به زودى تحت تسلط بيگانگان قرار خواهد گرفت.

وجود و بقاى امت ها و عزت و سربلندى آنها وابسته به ميزان بهره مندى آنها از شجاعت است.

محافظه كارى، احتياطات بى جا، عوام فريبى، ترس از انتقاد، جلوگيرى از آزادى ديگران، اختناق افكار، تندروى ها، جسارت هاى جنون آميز، باختن روحيه و ناشكيبى، ستمگرى و وطن فروشى، خيانت به ملت و پيشه كردن سياست محافظه كارانه در امور و راضى شدن به بى شرفى و بى آبرويى، همه كاشف از نداشتن صفت شجاعت است.

چنانچه ضبط نفس، خويشتن دارى، صراحت لهجه، مقاومت در برابر ناملايمات و سختى هاى روزگار، بيم نداشتن از انتقاد و احترام به آزادى ديگران، ناشى از ملكه شجاعت مى باشد.

تمام مظاهر اين شجاعت در امام حسين عليه السلام تجلى يافته بود. روح و جسم او مركز نمايش عالى ترين مرتبه شجاعت بود تا جايى كه «شجاعة الحسينية» ضرب المثل گشت.

در رزمگاه امام حسين عليه السلام

وقتى امام حسين عليه السلام به قصد كوفه حركت كرد، ابن زياد از شنيدن اين

ص:42

خبر، ناراحت و نگران گرديد. او بيست هزار نفر را براى نبرد با حضرت فرستاد و به آنها امر كرد تا براى يزيد از آن حضرت بيعت بگيرند و اگر بيعت نكرد او را بكشند. وقتى به او پيشنهاد بيعت شد، نپذيرفت و به جد و پدرش تأسى نمود و به تحمل ظلم و زور و ننگ و عار، راضى نگشت؛ شجاعت هاشميه را آشكار كرد و با اينكه خود، اهل بيت، عزيزان، كسان و اصحابش را محاصره كرده و هدف نيزه و تير قرار دادند، در جهاد، ثابت قدم ماند و با شهامت عالى بدون اضطراب و با قوّت قلب در چنين موقعيت خطيرى پايدارى نمود و ندا سر داد:

يا اهْلَ الْكُوفَةِ! ما رَأيْتُ أغْدَرَ مِنْكُمْ قُبْحاً لَكُمْ، وَ تَعْساً لَكُمُ الْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ. اسْتَصْرَخْتُمُونا فَاَتَيْناكُمْ، وَ اسْرَعْتُمْ الي بَيْعَتِنا سُرْعَةَ الذّبابِ وَ لَمّا اتَيْناكُمْ تَهافَتُّمْ تَهافُتَ الْفَراشِ، وَ سَلَلْتُمْ عَلَيْنا سُيُوفَ اعْدائِنا مِنْ غَيْرِ عَدْل افْشَوْهُ فيكُمْ، وَ لاذَنْب مِنّا كانَ الَيْكُمْ الا لَعْنَةُ اللهِ عَلَى الظّالِمينَ ثُمَّ حَمَلَ عَلَيْهِمْ، وَ سَيْفُهُ مُصَلَّتٌ في يَدِهِ وَ هُوَ يُنْشِدُ:

اَنَا ابْنُ عَلِي الحِبْر مِنْ آلِ هاشِم كَفاني بِهذا مَفْخَراً حينَ افْخُرُ

اى مردم كوفه! عهد شكن تر از شما نديده ام؛ زشتى، هلاكت، نابودى و شقاوت بر شما باد كه به ما استغاثه كرديد، و ما را به يارى خود خوانديد، ما دعوت شما را پذيرفتيم و شما به سوى بيعت ما مانند مگس، شتاب گرفتيد! اكنون كه به سوى شما آمديم مانند پروانه سبك فرو ريختيد، و به سوى شر و بدى رو كرديد و شمشيرهاى دشمنان ما را به روى ما كشيديد بى آن كه آنها عدل و دادى در ميان شما فاش كنند، و از ما گناهى نسبت به شما صادر شده

ص:43

باشد. آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ستم كاران است! پس بر آن مردم غدار با شمشيرِ از نيام كشيده حمله مى كرد و مى فرمود:

من فرزند على آن مرد عالم صالح هستم از آل هاشم و در مقام مفاخره، اين افتخار براى من بس است.

«او همواره جهاد مى كرد تا بسيارى از شجاعان سپاه كوفه را به خاك هلاكت انداخت و در درياى جنگ فرو مى رفت و از مرگ، انديشه نمى كرد.»(1)

ابن ابى الحديد مى نويسد: «كيست در شجاعت مانند امام حسين بن على عليه السلام كه در ميدان كربلا گفتند: ما شجاع تر از او كسى را نديديم در حالى كه انبوه مردم بر او حمله ور شده، و از برادران، اهل و ياران جدا شده باشد، مانند شير رزمنده، سواران را درهم مى شكست و چه گمان مى برى به مردى كه راضى به پستى نشد، و دست در دست آنها نگذارد تا كشته شد.»(2)

ص:44


1- 24. الاتحاف؛ ص 17 و 20.
2- 25. شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد؛ ج 3، ص 482.

درس عزم و اراده

احاديث

قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: أَصْلُ الْعَزْمِ الْحَزْمُ وَ ثَمَرَتُهُ الظَّفَر.

قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: مِنَ الْحَزْمِ قُوَّةُ الْعَزْمِ.

قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: لَاتَعْزِمْ عَلَى مَا لَمْ تَسْتَبِنِ الرُّشْدَ فِيهِ.

عظمت در تصميم

عظمت در تصميم به معناى عزم راسخ داشتن به انجام و پايان كار، به طورى كه هيچ گاه و به هيچ گونه از عزم خود باز نگردد، و در تصميم خود سستى نورزد؛ از آغاز كار، ملاحظه پايان و عاقبت آن را بنمايد و هشيارانه تصميم بگيرد.

اكنون بخوانيد كه امام حسين عليه السلام چگونه با پيش بينى پايان كار، وارد ميدان شد و سخنان او چگونه از شعور خطيرش بر مى خاست. آن گاه كه عزم خروج از مكه و سفر به عراق را داشت اين خطبه را خواند:

اَلْحَمْدُللهِ، وَ ماشاءَاللهُ وَلا قُوَّةَ الا بِاللهِ، وَ صَلَّى اللهُ عَلى رَسُولِهِ خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلى جيدِ الْفَتاةِ، وَما اوْلَهَني الى اسْلافي اشْتِياقَ يَعْقُوبَ الى يُوسُفَ، وَ خِيرَلي مَصْرَعٌ انَا لاقيهِ كَأَنِّي بِاَوْصالي تَقَطَّعُها عُسْلانُ الْفَلَواتِ بَيْنَ النَواويسِ، وَ كَرْبَلا فَيَمْلَاَنَّ مِنّي اكْراشاً جَوْفاً، وَ اجْرِبَةً سَغْباً لا مَحيصَ عَنْ يَوْم خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَي اللهِ رِضانا اهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلى بَلائِهِ، وَ يُوَفَّيْنا اجُورَ الصّابِرينَ لَنْ تَشْذَ

ص:45

عَنْ رَسُولِ اللهِ لُحْمَتُهُ بَلْ هِي مَجْمُوعَةٌ لَهُ في حَظيرَةِ الْقُدسِ تَقِرُّ بِهِمْ عَيْنُهُ وَ يُنَجِّزُ بِهِمْ وَعْدَهُ الا فَمَنْ كانَ باذِلاً فينا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنا فَاِنّني راحِلٌ مُصْبِحاً انْ شاءَ اللهُ تَعالى.(1)

سپاس براى خداست و آنچه خواست اوست مى شود و نيرويى جز به خدا نيست و درود خدا بر پيغمبرش.

مرگ، بر فرزندان آدم نوشته شده و آنها را احاطه كرده، مانند گردن بند بر گردن دختر جوان. من بسيار مشتاق به ديدار گذشتگان خويشم همان گونه كه يعقوب مشتاق ديدار يوسف بود. براى من قتلگاهى است كه من آن را خواهم ديد. گويا مى بينم كه در ميان نواويس و كربلا، گرگان بيابان، رگ هاى مرا پاره مى كنند تا شكم هاى گرسنه خود را سير نمايد. از چنان روزى كه با قلم قضا نوشته شده گريزى نيست، رضاى خدا رضاى ما خاندان است. بر بلاى او صبر مى كنيم تا به ما مزد صابران عطا فرمايد. هرگز پاره تن پيغمبر از او جدا نشود، بلكه با او در حظيره قدس در يك جا باشد، چشمش به پاره هاى تنش روشن شود و به واسطه ايشان به وعده خود وفا كند.

آگاه باشيد! هركس از ريختن خون خويش در راه ما دريغ ندارد، و دل به شهادت و لقاى خدا مى نهد با ما كوچ كند كه من بامداد كوچ خواهم كرد. ان شاء الله تعالى.

اين بود منطق امام حسين، و سخنان شور انگيز و قاطع او در برابر كسانى كه وى را از تصميمى كه داشت باز مى داشتند.

بسا اشخاصى كه هدف و مبدأ بزرگى را در نظر مى گيرند و برنامه هايى

ص:46


1- سمو المعني؛ ص 115.

عالى اعلام مى كنند، اما در ميانه راه، آن گاه كه در برابر خطر قرار گرفتند برنامه را فراموش مى كنند يا هنگامى كه مال، اعتبار و مقامى به آنها پيشنهاد كردند مال و مقام يا شهوت رانى، آنها را ذليل و بيچاره ساخته و از هدف خود چشم پوشى مى نمايند؛ اين افراد از هدف خود دست مى كشند. اينان علاوه بر آن كه در ميدان فضيلت، سهمى نصيبشان نمى شود دامنشان به عيب و ننگ، آلوده مى گردد و اگر از آغاز سخنى نمى گفتند و برنامه اى اعلام نمى كردند شرافت و ايمانشان كمتر زيان مى ديد.

عزم حسينى

امام حسين عليه السلام در اينجا نيز مانند جدّ و پدرش از تمام كسانى كه براى حق و به نام عدل قيام كردند برنده ميدان بود، و وقتى با همه نوع خطرى مواجه شد و هرگونه اسبابى كه ديگران را ناچار به تسليم مى ساخت فراهم گشت، فرمود:

نه، به خدا سوگند! به خوارى دست در دست شما نمى گذارم و چون بندگان از جهاد فرار نمى كنم. اى بندگان خدا! من پناه مى برم به پروردگار خودم و پروردگار شما ازاينكه مرا سنگباران كنيد، و پناه مى برم به خدا از هر متكبرى كه ايمان به روز قيامت ندارد.

و نيز فرمود:

ثُمَّ ايْمُ اللهِ لا تَلْبِثُونَ بَعْدَها الّا كَرَيْثِ ما يُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتّى تَدُورَ بِكُمْ دَوْرَ الرَّحى، وَ تَقْلُقَ بِكُمْ قَلَقَ الْمَحْوَرِ عَهْدٌ عَهَدَهُ الى ابي عَنْ جَدّي فَأَجْمِعُوا امْرَكُمْ، وَ شُرَكائَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ امْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا الي وَلا تُنْظِرُونَ انِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللهِ رَبِّي وَ

ص:47

رَبِّكُمْ ما مِنْ دابَّة الّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها انَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقيم(1)

به خدا سوگند! بعد از من درنگ مكنيد مگر به مقدارى كه كسى بر اسب نشيند، تا روزگار بر شما چون آسياب گردد و چون محور، مضطرب شويد؛ عهدى است كه پدرم از جدم مرا به آن خبر داده است. پس شما كار خود را فراهم كنيد و همكارانتان را گرد آوريد و بر من بتازيد و مرا مهلت ندهيد، من بر خدايى كه پروردگار من و شماست توكل كرده ام، هيچ جنبنده اى نيست مگر آن كه ناصيه او به دست خداست، به درستى كه پروردگار من بر صراط مستقيم است.

عظمت در مردانگى

در اين عظمت نيز امام حسين عليه السلام مقامى عجيب و سخت شگفت انگيز داشت و مردانگى در وجود او به حد اكمل نمايش يافت. شايد برجسته ترين موارد ظهور مردانگى آن حضرت، زمانى بود كه سپاه كفرپيشه، او و اصحابش را تير باران نمودند. امام حسين عليه السلام برخاست نگاهى به آن تيرها و نگاهى به اصحاب كرد؛ سپس فرمود:

بر خيزيد! خدا شما را رحمت كند، و از مرگى كه چاره اى از آن نيست پيشواز نماييد، اينك اين تيرها فرستاده هاى اين مردم به سوى شمايند.

اصحاب برخاستند و ساعتى را با آنها نبرد كردند تا جمعى از آنان به شهادت رسيدند. در اين هنگام امام حسين، دست بر محاسن شريف زد و فرمود:

ص:48


1- نفس المهموم؛ ص 225.

خشم خدا بر يهود شدت يافت وقتى براى او فرزندى قرار دادند، و غضب خدا بر نصارا سخت شد وقتى او را ثالث ثلاثه خواندند. و غضب خدا بر مجوس سخت شد وقتى آفتاب و ماه را به جاى خدا پرستيدند، و خشم خدا شدت يافت بر قومى كه هم كلام و متفق براى كشتن پسر دختر پيغمبر خودشان شدند، به خدا آنها را به آنچه مى خواهند جواب نمى دهم تا اينكه خدا را ملاقات كنم در حالى كه به خون خود خضاب شده باشم.

جمله اى كه از مردانگى امام حسين هراس انگيز است اين است كه فرمود:

لا وَاللهِ لا اعْطيكُمْ بِيَدي اعْطاءَ الذَليلِ، وَ لا افِرُّ فِرارَ الْعَبيدِ يا عِبادَاللهِ انِّي عُذْتُ بِرَبَّي وَ رَبَّكُمْ انْ تُرْجَمُونِ اعُوذُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مَتَكَبِّر لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ.(1)

قُومُوا رَحِمَكُمُ اللهُ الَي الْمَوْتِ الَّذي لابُدَّ مِنْهُ فَاِنَّ هذِهِ السّهامَ رُسُلُ الْقَوْمِ الَيْكُمْ

اِشْتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلَى الْيَهُودِ اذْ جَعَلُوا لَهُ وَلَداً، وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى النَّصارى اذْ جَعَلُوهُ ثالِثَ ثَلاثَة، وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى الْمَجُوسِ اذْ عَبَدُوا الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دُونَهُ، وَاشْتَدَّ غَضَبَهُ عَلى قَوْم اتَّفَقَتْ كَلِمَتُهُمْ عَلي قَتْلِ ابْنِ بِنْتِ نَبِيِّهِمْ اما وَاللهِ لااُجيبُهُمْ الى شَيء مِمّا يُريدُونَ حَتّى الْقَى اللهَ وَاَنَا مُخَضَّبٌ بِدَمي(2)

قُومُوا رَحِمَكُمُ اللهُ الَي الْمَوْتِ

اَما وَاللهِ لا اجيبُهُمْ...

و ديگر اينكه فرمود:

ص:49


1- سمو المعني؛ ص 117.
2- سمو المعني؛ ص 118.

اين دو جمله با كمال وضوح، مردانگى امام حسين عليه السلام را آشكار مى سازد كه در چنان موقف مهيب و وحشتناكى هيچ گونه بيم و هراس، شكست و خودباختگى بر وجود او مستولى نگشت؛ اصحاب را به استقبال از مرگ دعوت فرمود مانند آن كه آنها را برخوان لذيذترين غذاها بخواند.

و به حق هم آن مرگى كه امام حسين به آن دعوت مى كرد، لذت بخش بود؛ زيرا او مى خواست با باطل نبرد كند و برهان خداوند كه مبدأ او بود، در پيش چشمانش ترسيم شود وصداى خدا را كه صداى ضمير و وجدان پاك و ايمان سرشارش بود مى شنيد و جز اين كلمات چيزى ديگر نمى ديد: خدا، پيغمبر خدا، قرآن (كتاب خدا).

ص:50

درس صبر

احاديث

قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: الصَّبْرُ صَبْرَانِ؛ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ حَسَنٌ جَمِيلٌ وَ أَحْسَنُ مِنْ ذَلِكَ الصَّبْرُ عِنْدَ مَا حَرَّمَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَيْكَ.(1)

قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: الصَّبْرُ مِنَ الْاِيمانِ كَالرَّأسِ مِنَ الْجَسَدِ لا خَيْرَ في جَسَد لا رَأْسَ مَعَهُ، وَ لا في ايمان لا صَبْرَ مَعَهُ.(2)

قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: اطْرَحْ عَنْكَ وارِداتِ الْهُمُومِ بِعَزائِمِ الصَّبْرِ، وَ حُسْنِ اليَقينِ.(3)

مرد صبر

امام حسين عليه السلام در مقام صبر، امتحانى داد كه دوست و دشمن از عظمت آن در شگفتى ماندند و حتى فرشتگان آسمان نيز از آن صبر و شكيبايى در تعجب فرو رفتند.

برحسب فقره ى زيارت ناحيه مقدسه:

وَ قَدْ عَجَبَتْ مِنْ صَبْرِكَ مَلائِكَةُ السَّماوات.(4)

ص:51


1- كافي؛ ج 2.
2- شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد؛ ج 1، ص 107.
3- همان؛ ص 105.
4- بحارالانوار؛ ج 98، ص 240.

ظهور اين فضيلت از آن حضرت به نوعى شد كه سخن از صبر و خويشتن دارى آن امام شهيد، توضيح واضحات است. با اين حال، از جهت فايده اخلاقى، چند قسم از اقسام عالى صبر را بيان مى كنيم و سپس موقف عظيم و بى نظير آن حضرت را در هريك نشان مى دهيم:

صبر در جهاد

صبر در جهاد اين است كه مجاهد راه خدا به واسطه ى ايجاد جراحات و زخم اسلحه، پشت به ميدان نكند و از زخم هاى كارى، پريشان خاطر نشود و روحيه اش از يورش و حمله دسته جمعى قواى مسلح دشمن ضعيف نگردد.

يكى از علل فتوحات مسلمانان درصدر اسلام اين بود كه مسلمين براى كسب ثواب و فوز به قرب خدا در ميدان هاى نبرد، آسوده خاطر و با اطمينان، صابرانه جهاد مى كردند. قرآن اين مردم را مدح نموده، و از صبر آنان تمجيد كرده است:

«وَ الصّابِرينَ فِي الْبَأساءِ وَ الضَّرّاءِ، وَ حينَ الْبَأسِ».(1)

و در آيه اى ديگر مى فرمايد:

«كَمْ مِنْ فِئَة قَليلَة غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِاِذْنِاللهِ وَاللهُ مَعَ الصّابِرينَ».(2)

اين افتخار، در ميدان هاى جهاد اسلامى در درجه نخست، نصيب على عليه السلام و خاندان پاكش بود. آنان در هيچ يك از جنگ ها، از جهاد، روى نگرداندند. على عليه السلام در جنگ بدر، حنين، احزاب و غزوات ديگر شركت داشت. او در

ص:52


1- بقره؛ 177.
2- همان؛ 249.

نهايت صبر و تحمل، ثابت قدم بود به طورى كه در جنگ احد، نود جراحت بر بدنش وارد شد اما هم چنان مى جنگيد و از پيغمبر و اسلام مردانه و صادقانه دفاع مى نمود. برادر آن حضرت، جعفربن ابى طالب در جنگ موته بيش از هفتاد زخم شمشير و نيزه بر بدنش وارد شد. آن مجاهد راه خدا، پرچم اسلام را نگاه داشت تا دست هايش را قطع كردند و همچنان ثبات ورزيد تا او را برحسب بعضى تواريخ، به دو نيمه ساختند.

امام حسين عليه السلام به روايت ابن اثير و مسعودى و نقل عقاد، سى و سه طعن نيزه و سى و چهار زخم شمشير و خنجر برداشت كه اين شصت و هفت زخم به غير از زخم تيرها بود.

عقاد نقل مى كند: «مجموع جراحاتى كه اثر آن در لباس امام حسين عليه السلام هويدا بود، صد و بيست جراحت بود؛ حتى از بعضى روايات استفاده مى شود كه مجموع جراحات وارده از شمشير، تير، نيزه و سنگ بر آن بدن عزيز خدا بيش از سيصد و ده جراحت بوده است و تمام اين زخم ها از پيش رو و سينه مطهر بر آن حضرت رسيده بود.»(1)

امام حسين عليه السلام با اين كثرت جراحات، باز هم جنگ مى كرد و رجز مى خواند و تا ممكن بود سواره و سپس پياده به سپاه دشمن مردانه حمله مى كرد؛ حتى آن وقتى كه بر زمين مى افتاد با كمك شمشير برمى خاست و آن مردمى كه ننگ عالم انسانيت شدند را از خود دور مى گرداند و دفاع مى كرد و صبر مى نمود.

ص:53


1- قمقام زخار؛ ص 468 ابوالشهداء؛ ص 188 - مروج الذهب؛ ج 3، ص 11.

صبر بر بلا

اين نوع صبر، از صبر بر جراحات و آلام بدنى به مراتب دشوارتر و طاقت فرساتر است. اما امام حسين عليه السلام، كه صبر و شكيبايى اش از كوه هاى عالم بيشتر بود، در داغ مرگ جوانان و برادران، و مصيبت بهترين اصحاب و ياران كه همه را با لب تشنه در پيش رويش به فجيع ترين وضعيتى به شهادت مى رساندند و بدنشان را پاره پاره مى كردند، صبرى كرد كه از آغاز عالم تا به حال، چنان صبرى از كسى آشكار نشده است.

آغوش آن امام، قتلگاه طفل شش ماهه اش گرديد.

برادرزاده سيد شهيدان كربلا در آغوش آن امام مظلوم به شهادت رسيد.

كودك خردسال ديگرش را كه لرزان از خيمه بيرون آمده بود با ضربت عمود، تشنه كام كشتند.

او در تمام اين مصيبات جانكاه، صبر كرد؛ حتى كودكى را كه شمشير دشمن دستش را قطع كرده بود مانند مردان دنياديده امر به صبر مى كرد و مى فرمود:

يَا ابْنَ اخي! اصْبِرْ عَلي ما نَزَلَ بِكَ، وَ احْتَسِبْ في ذلِكَ الخَيْرَ.(1)

اى برادرزاده من! صبركن برآنچه كه برتو (از بلاها و مصيبت ها) وارد شده و اينها را خير حساب كن!

امام حسين عليه السلام اهل بيتش را در معرض اسيرى مى ديد و با اينكه اين مصيبت براى اوكه مجسمه غيرت ومردانگى بود -، بسيار سخت و جانگداز مى نمود، صبر فرمود و آنها را به صبر، وقار، خاموشى و خويشتن دارى سفارش

ص:54


1- بحار الانوار؛ ج 45، ص 54.

مى كرد و به رحمت خدا مژده داده و مى فرمود:

وَ رَحْمَةُ اللهِ لاتُفارِقُكُمْ فِي الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ

صبر در هنگامه غضب

پيامبر اعظم صلّى الله عليه و آله در روايتى مى فرمايند: «نيرومند كسى است كه به هنگام خشم، مالك خويش گردد.»(1)

امام حسين عليه السلام هرگز تحت تأثير خشم و غضب، كارى را انجام نداد؛ او به هنگام غضب، بر خود مسلط بود و اگر تمام عوامل خشم فراهم مى شد، آن حضرت از طريق اعتدال و ميانه روى و راه صواب به قدر چشم برهم زدنى بيرون نمى شد.

علائلى مى نويسد: غلامى از غلامان حضرت، آب بر دست مباركش مى ريخت؛ ظرف آب از دست غلام در طشت افتاد، آب طشت بر روى مقدس ايشان پاشيد. غلام عرض كرد: اى آقاى من!

«وَالْكاظِمينَ الْغَيْظَ». فرمود: «خشمم را فرو خوردم.» غلام گفت:

«وَالْعافينَ عَنِ النّاسِ». فرمود: «تو را عفو نمودم». عرض كرد:

«وَاللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ».

فرمود:

اِذْهَبْ فَاَنْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللهِ الْكَريم(2)

برو كه تو در راه خدا آزادى!

ص:55


1- بحار الانوار؛ ج 74، ص 151.
2- سمو المعني؛ ص 161.

يكى از نمايش هاى حُسن خلق و كَرَم آن حضرت كه نشان مى دهد آن امام شهيد در برابر عوامل غضب، خشم و كينه، كمال قدرت و ايستادگى را داشت، سيراب كردن لشكر حرّ است.

وقتى لشكر حرّ در گرمگاه روز رسيدند و حضرت، تشنگى را مشاهده كرد فرمان داد تا به آنها و اسب هايشان آب بياشامند. برحسب امر امام، تمام سپاه دشمن را از مرد و مركَب، سيراب كردند و بر پاها و شكم چهارپايانشان آب پاشيدند.

على بن طعان محاربى گفت: من پس از همه رسيدم؛ آن بحر كَرَم و نورِ ديده ى ساقى كوثر مرا به آن حال ديد؛ به زبان مبارك و در نهايت لطف و مرحمت به لغت حجاز فرمود:

يَابْنَ اخِى انْخِ الراوِيَة

برادرزاده! شتر را بخوابان.

من معناى كلام امام را ندانستم، امام دانست كه نفهميدم پس فرمود:

اَنْخِ الْجَمَلَ

شتر را بخوابان.

من شتر را خوابانيدم. سپس فرمود:

اخنث السِقا

دهانه مشك را بر گردان و آب بنوش!

من نتوانستم. امام پيش آمد و دهانه مشك را به دست مبارك پيچيد تا آب

ص:56

نوشيدم.(1)

از نمونه هاى ديگر صبر آن حضرت، امتناع او از شروع جنگ بود. با اينكه مى دانست آن لشكر كفر پيشه به هيچ وجه بر او و عزيزانش رحم نمى كنند و با اينكه از آنها رفتارها و حركاتى سر مى زد كه صبر بر آن اعمال نكوهيده، دشوار بود، آن حضرت، حجت را بر آنها تمام ساخت و نه خود و نه اصحابش دست به اسلحه نبردند.

چون نامه ابن زياد به حرّ رسيد و در آن دستور داده بود كه حرّ بر امام حسين عليه السلام كار را تنگ بگيرد و ايشان را در بيابانى بى آب و سبزه فرود آورد، زهير بن القين به امام عرض كرد: «به خدا قسم! آن سپاهى كه پس از اينها بيايند بسى بيشتر باشند، اجازه بده تا هم اكنون با اين گروه نبرد كنيم.» آن حضرت فرمود: «من ابتدا جنگ را شروع نمى كنم.»

همچنين وقتى آب را بر روى امام و اصحابش بسته بودند و همه لشكريان آن حضرت از زن و مرد، كوچك و بزرگ، جوان و پير، بيمار و سالم، حتى اسب ها و مراكب، تشنه بودند و صيحه ى تشنه كامان همواره به گوش امام مى رسيد، ايشان از شروع جنگ، خوددارى فرمود.

حتى زمانى كه جرثومه شرارت و خباثت، شمر ملعون روز عاشورا به خيام طاهره نزديك شد و در پيرامون خيمه هاى جلالت و عظمت مى گرديد تا نقطه اى را كه از آنجا مى توان به خيام و لشكرگاه امام، حمله كرد معيّن سازد، خندقى را ديد كه آتش در آن افروخته اند؛ بانگ برداشت و به امام جسارت

ص:57


1- قمقام زخار؛ ص 350.

كرد. مسلم بن عوسجه كه در تيراندازى مهارت داشت اجازه خواست شمر را با تير بزند و زمين را از لوث وجود خبيث آن دشمن خدا پاك سازد. حضرت اجازه نفرمود؛ زيرا از شروع كردن جنگ كراهت داشت؛(1) مثل اينكه مى خواست جنگش با آنها صورت دفاع داشته باشد.

ص:58


1- ابوالشهداء؛ ص 172 - قمقام زخار؛ ص 390.

فقه عزادارى

اشاره

ص:59

ص:60

مقاتل معتبر

س. مقاتل معتبر اعم از فارسى و عربى از نظر حضرتعالى كدام اند؟

ج. مقاتل معتبر، متعدد است، مثل نفس المهموم و ابصار العين و مقتل مقرم و قمقام زخار و مقتل بحار الانوار.

مجلس عزادارى به صورت تئاتر

س. اخيراً مطرح مى شود كه مجالس عزادارى خصوصاً عزاى سيدالشهدا عليه السلام از صورت سنّتى و روضه خوانى و استماع آن خارج بشود و به صورت نمايشى و تئاترى تبديل گردد، بلكه به اين مطلب اصرار مى ورزند. نظر مباركتان را بيان فرماييد.

ج. اقامه ى عزاى آن بزرگوار بايد با ذكر مصائب از كتب صحيحه معتبره توسط ذاكرين و علماى محترم با حفظ شئون اهل بيت عليهم السلام باشد و به صورت تئاتر درآوردن معمولاً خالى از لوازم فاسده و غير شرعى نيست.

خواندن روضه بى سند

س. خواندن روضه بى اساس يا مشكوك توسط مدّاح و يا سخنران، چه حكمى دارد؟

ص:61

ج. خواندن روضه بى اساس، جائز نيست، و خواندن چيزى كه احتمال صحت آن را مى دهد اگر به صورت احتمال باشد، اشكال ندارد.

خصوصيات مداح

س. به نظر حضرتعالى، يك مدّاح اهل بيت عليهم السلام چه خصوصياتى بايد داشته باشد؟

ج. مدّاحى اهل بيت عصمت و طهارت سلام الله عليهم اجمعين، چنانچه براى خدا باشد عبادت است و اجر عظيم دارد و به همين جهت مداح بايد اهل تقوا و مقيّد باشد اشعارى كه مى خواند خلاف واقع و دروغ نباشد و اين عبادات را تا مى تواند به قصد قربت انجام دهد تا از مثوبات آن برخوردار شود هر چند گرفتن مزد در برابر آن اشكال ندارد.

مداحى با ريتم موسيقى و غنا

س. آيا مداحى كه با ريتم موسيقى و به صورت غنا خوانده شود، حرام است؟

ج. بلى، حرام است.

صداى زنان نوحه خوان

س. در برخى مواردِ مرثيه خوانى و يا مداحى زنان در مجالس زنانه، صداى آنان به گوش مردان مى رسد. آيا اين عمل جايز است؟

ص:62

ج. اگر صداى آنان موجب لذت بردن مردان و تحريك شهوت گردد، جايز نيست.

تقليد صداى حيوانات در عزادارى

س. در برخى از جلسات مذهبى و عزادارى، براى اظهار نهايت تذلّل در برابر اهل بيت عليهم السلام، عدّه اى صداى حيوانات، مانند سگ از خود در مى آورند. حكم شرعى آن را بيان فرماييد؟

ج. چون در انظار، موهن است، سزاوار است اظهار ارادت و ولايت خود را در صورت هاى جالب و تحسين آميز انجام دهند.

برهنه شدن هنگام سينه زنى

س. آيا سينه زنى به صورتى كه از كمر به بالا برهنه شوند، در عزادارى سيّدالشهدا عليه السلام جائز است؟

ج. اگر مستلزم نگاه نامحرم نباشد، اشكال ندارد.

پابرهنه رفتن در عزادارى

س. بعض عزاداران به خود گِل مى مالند و با پاى برهنه راه مى روند. اين نحوه عزادارى چه حكمى دارد؟

ج. اين گونه امور كه در محلّى طبق مرسوم آن محل به وسيله آن، اظهار حزن و عزا نسبت به سالار شهيدان عليه السلام

ص:63

بنمايند، چنانچه ضرر معتد به براى جسم و جان نداشته باشد، مانعى ندارد.

گريبان چاك زدن

س. حكم چاك زدن گريبان و بر سر و صورت زدن در مصيبت امام حسين عليه السلام چيست؟

ج. بر سر و صورت زدن و گريبان چاك زدن در مصيبت آن بزرگوار، مانعى ندارد.

هروله

س. «هروله» در جلسات عزادارى چه حكمى دارد؟

ج. گاه مى شود كه اشخاص مصيبت زده از شدّت تأثر از جا بر مى خيزند و مى روند و مى آيند و خود را مى زنند و فرياد مى كنند؛ اگر كسى در مصيبت حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه كه اعظم مصائب است واقعاً چنين حالى پيدا كند، يا مثل تباكى چنين حالى را دارد نمى توان اين حالات را اهانت دانست. در اين موارد سليقه ها مختلف است؛ بحسب ازمنه و امكنه فرق پيدا مى كند و عرف عام را بايد ملاك دانست. آنچه لازم است اين است كه همه بر حفظ و شكوه و عظمت و حقيقت و وقار قدس و ملكوتى اين برنامه و نشان دادن كمال حزن و اندوه خود اهتمام نمايند.

ص:64

پوشيدن لباس مشكى در عزادارى

س. آيا كراهتى كه در پوشيدن مشكى وجود دارد، لباس عزاى امام حسين عليه السلام را هم شامل مى شود؟

ج. پوشيدن لباس سياه در عزاى امام حسين عليه السلام مطلوب است.

تعزيه خوانى

س. نظرتان راجع به تعزيه خوانى چيست؟

ج. تعزيه و شبيه خوانى، اگر مشتمل بر آلات لهو، از قبيل طبل و شيپور و صنج نباشد و اشعار دروغ و غنا نخوانند و مرد، لباس زنان را نپوشد، اشكال ندارد.

آلات موسيقى در عزادارى

س. استفاده از آلات موسيقى، مثل طبل، صنج، نى، ارگ و مانند آنها در خلال عزادارى چه حكمى دارد؟

ج. جائز نيست.

نماز ظهر عاشورا

س. در ظهر عاشورا، عزاداران براى شور و اظهار حزن، آماده مى شوند و از طرفى وقت نماز ظهر مى شود؛ وظيفه مؤمنين چيست؟

ج. در اين موارد، بايد جمع بين اغراض و كسب فضائل

ص:65

نمود؛ هم برنامه اى را كه به صورت عزادارى براى حضرت سيد الشهداء عليه السلام انجام مى شود، انجام دهيد و هم نماز ظهر را در اول وقت بجا آوريد.

دسته هاى عزا و سد معبر

س. راه اندازى دسته هاى عزادارى در كوچه و خيابان كه باعث ترافيك مى شود، چه حكمى دارد؟

ج. در حد متعارف ايام عزادارى، اشكال ندارد.

استفاده از عَلَم

س. استفاده از عَلَم چه حكمى دارد؟

ج. در مراسم عزادارى سالار شهيدان حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلام، استفاده از عَلَم كه تعظيم شعائر محسوب مى شود به شرط اينكه مشتمل بر مجسّمه ذيروح كه حرام است نباشد، اشكال ندارد؛ بلكه مطلوب است.

نخل گردانى

س. در ايام عاشورا ضريح مانندى به نام نخل را به اسم و رسم عزادارى ملبّس به البسه و اقمشه فاخره مى كنند، با عنايت به فتواى مرحوم حضرت آيت الله العظمى بروجردى كه فرموده اند: «عزادارى در ايام عاشورا برحسب متعارف بلاد مختلف است وآنچه درهر بلدى مصداق عزادارى است مانعى ندارد.» نظر حضرتعالى در اين باره چيست؟

ص:66

ج. آنچه استاد عظيم الشأن ما اعلى الله مقامه در پاسخ سؤال مذكور فرموده اند مورد تأييد اينجانب است.

شمع روشن كردن در شام غريبان

س. آيا شمع روشن كردن در شام غريبان سيدالشهداء عليه السلام از مصاديق بدعت نمى باشد؟

ج. اشكال ندارد.

تصاوير منسوب به ائمه عليهم السلام

س. حكم خريد، فروش، چاپ، توليد و يا استفاده از عكس ها و پوسترهايى كه از چهره ى ائمه معصومين عليهم السلام تهيه شده است، چگونه است؟

ج. عكس ها و پوسترهاى مذكور، مستند صحيحى ندارند؛ خوب است از اين عمل خوددارى شود و مؤمنان بجاى آن، احاديث اهل بيت عليهم السلام را با خطى زيبا بنويسند و آن را در منازل خود نصب نمايند.

مصرف هدايا و نذورات در غير مورد

س. آيا وجوهى را كه براى منظورى خاص در عزادارى هديه شده است مى توان در موارد ديگرى غير از آن، در عزادارى مصرف نمود، مثل پولى كه براى غذا و اطعام داده شده ولى به مصرف خريد لوازم برسد؟

ج. صرف وجوهى كه مصرفشان مورد خاص است، در غير

ص:67

آن مورد، جائز نيست، و موجب ضمان است.

زنجيرهاى تيغ دار

س. استفاده از زنجيرهايى كه داراى تيغ هستند، چه حكمى دارد؟

ج. اگر استفاده از زنجيرهاى مزبور، باعث ضرر بدنى قابل توجهى گردد، جايز نيست.

خراشيدن صورت

س. برخى در جلسات سينه زنى و عزادارى معصومين عليهم السلام در حال عزادارى صورت خود را خراش انداخته و به صورتشان خون جارى مى شود؛ عزادارى به اين شكل چه حكمى دارد؟

ج. معلوم نيست كه اين كارها به عنوان ابراز شدت تألم بر مصائب اهل بيت عليهم السلام و عزادارى براى آن بزرگواران وهن باشد. بلى، اگر موجب ضرر قابل اعتنا شود جائز نيست.

ص:68

اشعار عاشورايى

اشاره

ص:69

ص:70

سلطان عشق

هلال ماه محرّم ز نو هويدا شد

ص:71

انقلاب محرّم

محرّم است و جهان پر ز انقلاب شده است

ص:72

براى تشنه لبان پاى در ركاب شده است

ص:73

خطاب به مردم كوفه

خاكتان بر سر كه فرزند پيمبر كشته ايد

ص:74

كودك شش ماهه اى مانند اصغر كشته ايد

ص:75

روز عاشورا

باز صبح روز عاشورا رسيد

ص:76

پرچم دين ز آن بود در اهتزاز

ص:77

كشته راه خدا

من حسين سرجدايم

ص:78

درّ بحر اصطفايم

ص:79

من صراط مستقيمم

ص:80

مصيبت هاى عاشورايى (از مرحوم حضرت آيت اللّه آخوند ملا محمد جواد صافى گلپايگانى رحمة اللّه)

اشاره

ص:81

ص:82

اشاره: مرحوم حضرت آيت الله آخوند ملامحمدجواد صافى، والد گرانقدر مرجع عاليقدر كه داراى تأليفات متعددى هستند، در اثر ارزشمند خود بنام "نفايس العرفان" در پايان هر فصلى، با توسل به حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام آن فصل را به پايان رسانده است. مصيبت هايى كه در اين بخش مى آيد از همين اثر ارزشمند انتخاب شده است. اشعار اين بخش نيز، سروده ى آن فقيه صمدانى مى باشد.

مصيبت اول

آن وقتى كه هر دو دست مبارك ابى الفضل العباس قطع شده بود و تير كين بر ديده حق بينش نشسته و بدن اطهرش مانند خانه زنبور از كثرت زخم سنان و تير، سوراخ سوراخ گشته و آبى كه براى اطفال حمل مى نمود بر زمين ريخته بود: آيساً من الحياة و قريباً الى المماة بود كه ملعونى با عمودى از آهن رسيد.

چون ديد، عباس، دستى ندارد و توانائى دفاع در وجود مباركش نيست، از خدا و رسول شرم نكرده و بر مظلومى آن جناب ترحم ننمود و چنان عمود را به قوت هر چه تمام تر - بر فرق مباركش زد كه مغز سرش بر شانه مبارك ريخت.

چو دشت بلا از غمش تار شد

ص:83

نادى: يا اخاه! ادرك اخاك العباس. چون امام حسين عليه السلام ناله برادر را شنيد: آهى از جگر كشيد و فرياد برآورد: الآن انكسر ظهرى و انقطع رجائى و قلّت حيلتى و أتى زينب، فنادت: واعباساه!

مصيبت دوم

همه شنيده و مى دانيد كه در روز عاشورا، چند تن را سنگباران كردند. يكى قاسم بن الحسن عليهماالسلام است كه بدن لطيف و نازكش را سنگباران كردند، و هدف تير و تيغ و سنگ ساختند، و بر بى كسى و غريبى و كوچكى و تشنگى و يتيمى او ترحم ننمودند.

آه آه. وا اسفاه! در بحار است كه حميدبن مسلم گويد: جوانى را ديدم چون يك پاره ماه كه يك بند نعلين او گسيخته و لشكر از هر طرف چون گرگان با او در آويخته و به هر طرفى كه حمله مى كرد، لشكر چو گوسفند از نهيب شير شجاعان، فرارى مى شدند. عمر ابن سعد ازدى گفت: بر من گناه اين مردم كه اگر فرصتى يابم او را نكشم. پس فرصتى به دست آورد و از عقب قاسم باحث، و چنان شمشيرى بر فرق مباركش نواخت كه تا پيشانى شكافت.

لشكر، اطرافش را گرفتند و بدن از گل نازك ترش را معرض تير و تيغ و سنگ ساختند. چون قاسم از اسب در غلطيد فرياد كرد: يا عمّاه! ادركنى.

امام حسين عليه السلام چون شير غاضب به جانب او روان شد. وقتى رسيد كه آن ملعون مى خواست سر قاسم را جدا كند. شمشيرى حواله او نمود، دست آن ملعون قطع شد.

از لشكر استمداد نمود، قوم او اطراف امام حسين عليه السلام را گرفتند. در اين

ص:84

زد و خورد و جنگ، بدن قاسم در زير سم اسبان با خاك و خون يكسان گشت. وقتى لشكر از حملات فرزند حيدر صفدر متفرق شدند، امام حسين به بالين قاسم آمد كه هنوز كمى جان در تن او باقى بود و پاهاى خود را بر زمين مى سائيد؛

فبكى الحسين عليه السلام و قال: والله يعزّ على عمّك ان تدعوه فلايجيبك او يجيبك فلايعينك أو يعينك فلا يغنى عنك.

مصيبت سوم

صديقه صغرى فرمود:

ليت السماء طُبِقَت علي الأرض و ليت الجبال تدكدكت علي السهل

اين، وقتى بود كه امام حسين عليه السلام از اسب به روى خاك در افتاد و تن مباركش در خاك و خون آغشته بود. عبدالله بن الحسن عليه السلام كه نگران بود و عمّ اكرم خود در آن حال مى ديد، بى تابانه و مُدهشانه به جانب آن جناب دويد. امام حسين عليه السلام فرمود: يا اختاه! أحبسيه؛ اى خواهر! عبدالله را نگاه دار كه در اين بيابان بلاانگيز نيايد و خود را هدف تير و تيغ نسازد.

زينب او را گرفت و هر چند در منع او شدت كرد، به جائى نرسيد.

فقال عبدالله: لاوالله! لا أفارق عمّى. قوت كرد و خود را از چنگ زينب رها ساخت و دوان دوان خود را به امام حسين عليه السلام رسانيد.

در اين وقت ابن كعب عليه اللعنة خواست تيغ خود را بر امام حسين عليه السلام فرود آورد.

فقال له:

ويلك يابن الخبيثة! أتقتل عمّى؛ عبدالله گفت: اى پسر زانيه! آيا مى خواهى عمّ مرا بكشى.

ص:85

دست كوچك خود را وقايه و سپر عمّ بزرگوار نمود. شمشير آن ملعون، دست مباركش را قطع نمود، چنان كه با پوست آويخته گشت. پس فرياد برداشت كه يا امّاه! امام حسين او را گرفت و بر سينه خود چسبانيد، و قال: يا ابن اخى! اصبر على ما نزل بك و احتسب فى ذلك الخير فان الله يلحقك بآبائك الصالحين.

در همين وقت، حرمله ملعون هم چنانى كه عبدالله در كنار امام حسين عليه السلام بود - خدنگى به سوى او روانه كرد و آن تير بر مقتل عبدالله آمده و درگذشت.

پس آن سان ظالمى تيرى رها كرد

مصيبت چهارم

وقتى كه امام حسين عليه السلام، پسر ناكام خود را ديد كه با بدن پاره پاره و فرق شكافته و لب هاى خشكيده در ميان خاك و خون افتاده و مشغول جان دادن است، بى اختيار چنان صيحه بر كشيد و فريادى برآورد كه دوست و دشمن به حال او گريستند.

پس خود را از اسب در انداخت و وضع خدّه على خدّه؛ از شدت بى تابى، روى مبارك بر عارض چون ماه على گذاشت و شمس و قمر را به هم تلاقى داد. راوى مى گويد: طولى نكشيد كه امام حسين روى خود را برداشت و خون فرق على بر روى مباركش جارى بود؛

يقين شد صافى آن سان حالت شاه كه اشكش شد بماهى آه بر ماه

ص:86

مصيبت پنجم

امام حسين عليه السلام تا آن دم آخر، صابر و راضى به قضاى الهى بود و منسوب به آن جناب است كه به درگاه الهى عرض مى كرد:

تركت الناس طرّاً في هواكا و اتيمت العيال لكي اراكا؛

رها كردم مردم را در هواى تو و دوستى تو اى خداى من، و اطفال خود را يتيم و كسانم و عيالم را در به در كردم براى ديدن رضا و رسيدن به وصل تو.

و لو قطعتني في الحب ارباً لما حن الفؤاد الي هواكا؛

و اگر قطعه قطعه كنى مرا و ريز ريز سازى، هرگز دل من بسوى غير تو نرود و درد دل خود را بجاى ديگر نگويد. و شايد اين كلمات را در وقتى فرموده باشد كه از روى زين به ضرب نيزه صالح ابن وهب بر زمين افتاد.

جگر تفتيده با چشمان نمناك

مصيبت ششم

آن وقتى كه بدن مبارك على بن الحسين عليهماالسلام از كثرت زخم و سيلان خون، سستى گرفته بود. ملعونى فرصتى بدست آورد. شمشيرى بر فرق همايونش فرود آورد كه به آن ضربت، زخمى گران يافت و ساير لشكر جرئ شدند؛ از چهار طرف او را هدف و نشانه ى تير و شمشير ساختند، چنان كه يك باره توانائى از على برفت. ناچار دست در گردن اسب درآورد و فرو

ص:87

خفت، عنان اسب را رها كرد، اسب از اين سوى و آن سوى مى تاخت و به هر سوارى كه مى رسيد، زخمى بر بدن مباركش مى زدند. فقطّعوه بسيوفهم ارباً ارباً؛ بدن مطهرش را با شمشير، قطعه قطعه و پاره پاره كردند. پس از اسب افتاد؛ فنادى:

يا ابتاه! هذا جدى رسول الله قد سقانى بكأسه الأوفى.

چون امام حسين بانگ فرزند ناكام را شنيد، صيحه از پرده ى جگر بر كشيد و فرمود: قتل الله قوماً قتلوك؛

گفت: اى جان پدر روحى فداك باد بر دنيا پس از مرگ تو خاك

مصيبت هفتم

امام حسين عليه السلام با آن همه مصيبات و شدائد و نوائب و دواهى كه اگر بر كوه ها وارد شدى طاقت نمى آوردند و اجزاء وجودشان از يكديگر متلاشى و متفرق مى شد -، صابر و راضى به قضاء الهى بود و مكرر در مكرر به خداى خود در حالى كه لبش تشنه و شكمش گرسنه و زخمش بى شمار و دشمنان وجود مباركش را احاطه كرده و زخم از پس زخم بر بدن مباركش مى زدند - عرض مى كرد: صبراً على بلائك و رضاً بقضائك؛ و نيز با زبان خشكيده و جگر سوخته، گاه گاهى طلب آب مى نمود و مى فرمود: واعطشاه! وا قلة ناصراه! يا قوم! اسقونى شربة من الماء قبل طلوع روحى من جسدى؛ اى مردم بى مروت! اى خلق بى حميت! يك شربت آب به من دهيد پيش از آن كه روح از بدنم مفارقت نمايد؛

به سبط پيمبر خدا را ثوابى

ص:88

شما را گر از قتل من نيست چاره

مصيبت هشتم

منسوب به آن جناب است كه به درگاه الهى عرض مى كرد:

تركت الناس طراً في هواكا

آه آه! نمى دانم در چه وقت اين كلمات را مى فرمود؛ آيا آن زمانى كه تير سه شعبه در قلب مباركش نشست و خون مانند ناودان از آن جريان داشت و دست مبارك به زير خون مى داشت و بر سر و روى مبارك مى ماليد و مى فرمود: هكذا اكون حتى القى جدى رسول الله و اقول قتلنى فلان و فلان؟، يا آن زمانى كه صالح ابن وهب عليه اللعنة چنان نيزه بر پهلوى مباركش زد كه از اسب در غلطيد و آسمان وجودش بر بسيط زمين قرار گرفت؛

چو پهلو شد ز جنب الله پاره

ص:89

مصيبت نهم

اگر در صحراى كربلا، هيچ زخمى به بدن مطهر امام حسين عليه السلام نمى رسيد و سر مباركش را از بدن اطهرش جدا نمى كردند، فقط آن تيرى كه بر

قلب مباركش آمد، در شهادت آن جناب كافى بود؛ آن وقتى كه بوالحتوف ملعون تيرى از كمان رها كرد و بر پيشانى مباركش نشست و به روايتى، سنگى چنان بر پيشانى مباركش زد كه درهم شكست؛

ز كف، سنگين دلى، سنگى رها كرد

خون بر روى و موى مباركش جارى شد. براى آن كه خون از چهره ى پاك خود پاك نمايد، دامن زره به يك سو كرد و پيراهن خود را بر كشيد، قلب مباركش چون آفتاب درخشان ظاهر گشت؛ فأتاه سهمٌ مسمومٌ له ثلثةُ شُعَب؛

چو دامان كرد بالا، شد نمايان

مصيبت دهم

يكى از مصائب بزرگ امام حسين عليه السلام، وداع آخرين او با اهل بيت

ص:90

طاهره است. درست تصور فرما كه حالت آن حضرت و اهل بيت او در آن حال چگونه و چه بوده، در صورتى كه مى دانستند ديگر آن حضرت را نخواهند ديد مگر با سر بريده و تن در خاك و خون آغشته؛ نه يارى، نه مددكارى، همه غريب و بى كس و بى يار و يك بيابان دشمن قسى القلب بى رحم.

قالت سكينة: يا ابتاه! استسلمت للموت؛ سكينه عرض كرد: اى پدر بزرگوار! آيا تن به مرگ در داده اى؟

فرمود:

كيف لايستسلم للموت من لاناصر له ولا معين؛ چگونه تن به مرگ در ندهد كسى كه يار و ياورى ندارد؟

سكينه بر سر زد و بَناى ناله و نوحه را گذاشت.

امام حسين عليه السلام فرمود:

لاتحرقي قلبي بدمعك حسرة مادام مني الروح في جثماني، فاذا قتلت فانتِ اولى بالذي تأتينه يا خيرة النسوان؛

سكينه جانم، اى جانان بابا

ص:91

ليست آثار حضرت آيت الله العظمى صافى مدظله العالى

نام كتاب ------ زبان ------ ترجمه

قرآن و تفسير

1 - تفسير آيه فطرت ------ فارسى --------

2 - القرآن مصون عن التحريف ------ عربى --------

3 - تفسير آية التطهير ------ عربى --------

4 - تفسير آية الانذار ------ عربى --------

حديث

5 - منتخب الاثر در 3 جلد ------ عربى - اردو/انگليسى -------

-- غيبة المنتظر ------ عربى --------

6 - قبس من مناقب اميرالمؤمنين (ع) (مئة و عشر حديث من كتب عامة) ------ عربى ------ فارسى

7 - احاديث الائمة الاثنى عشر، اسنادها و الفاظها ------ عربى --------

8 - احاديث الفضائل ------ عربى --------

------- پرتوى از فضائل اميرالمؤمنين (ع) -------------- فارسى

فقه

9 - توضيح المسائل ------ فارسى --------

- منتخب الاحكام ------ فارسى --------

10 - احكام نوجوانان ------ فارسى ------ انگليسى

11 - جامع الاحكام در 2 جلد ------ فارسى --------

12 - استفتائات قضايى ------ فارسى --------

13 - استفتائات پزشكى ------ فارسى --------

14 - مناسك حج ------ فارسى ------ عربى

15 - مناسك عمره مفرده ------ فارسى ------ عربى

16 - هزار سؤال پيرامون حج ------ فارسى --------

17 - پاسخ كوتاه به 300 پرسش در 2 جلد ------ فارسى ------ آذرى

ص:92

18 - احكام خمس ------ فارسى --------

19 - اعتبار قصد قربت در وقف ------ فارسى --------

20 - رساله در احكام ثانويه ------ فارسى --------

21 - فقه الحج در 4 جلد ------ عربى --------

22 - هداية العباد در 2 جلد ------ عربى --------

23 - هداية السائل ------ عربى --------

24 - حواشى على العروة الوثقى ------ عربى --------

25 - القول الفاخر فى صلاة المسافر ------ عربى --------

26 - فقه الخمس ------ عربى --------

27 - أوقات الصلوة ------ عربى --------

28 - التعزير (احكامه و ملحقاته) ------ عربى --------

29 - ضرورة وجود الحكومة ------ عربى ------ فارسى

30 - رسالة فى معاملات المستحدثة ------ عربى --------

31 - التداعى فى مال من دون بينة و لايد ------ عربى --------

32 - رسالة فى المال المعيّن المشتبه ملكيته ------ عربى --------

33 - حكم نكول المدعى عليه عن اليمين ------ عربى --------

34 - ارث الزوجة ------ عربى --------

35 - مع الشيخ جاد الحق فى ارث العصبه ------ عربى --------

36 - حول ديات ظريف ابن ناصح ------ عربى --------

37 - بحث حول الاستسقام بالازلام (مشروعية الاستخارة) ------ عربى --------

- الرسائل الخمس ------ عربى --------

38 - الشعائر الحسينية ------ عربى --------

- آنچه هر مسلمان بايد بداند --------- آذرى

اصول فقه

39 - بيان الاصول در 3 جلد ------ عربى --------

40 - رسالة فى الشهرة ------ عربى --------

ص:93

41 - رسالة فى حكم الاقل و الاكثر فى الشبهة الحكمية ------ عربى --------

42 - رسالة فى الشروط ------ عربى --------

عقايد و كلام

43 - عرض دين ------ فارسى --------

44 - به سوى آفريدگار ------ فارسى --------

45 - الهيات در نهج البلاغه ------ فارسى --------

46 - معارف دين در 2 جلد ------ فارسى --------

47 - پيرامون روز تاريخى غدير ------ فارسى --------

48 - نداى اسلام از اروپا ------ فارسى --------

49 - نگرشى بر فلسفه و عرفان ------ فارسى --------

50 - نيايش در عرفات ------ فارسى --------

51 - سفرنامه حج ------ فارسى --------

52 - شهيد آگاه ------ فارسى --------

53 - نويد امن و امان ------ فارسى ------ آذرى

54 - پاسخ به ده پرسش ------ فارسى --------

55 - اصالت مهدويت ------ فارسى --------

56 - تجلى توحيد در نظام امامت ------ فارسى ------ عربى

57 - نظام امامت و رهبرى ------ فارسى --------

58 - ولايت تكوينى و ولايت تشريعى ------ فارسى --------

59 - پيرامون معرفت امام ------ فارسى --------

60 - عقيده نجات بخش ------ فارسى --------

61 - به سوى دولت كريمه ------ فارسى --------

62 - باورداشت مهدويت ------ فارسى ------ عربى

63 - انتظار، عامل مقاومت و حركت ------ فارسى --------

64 - فروغ ولايت در دعاى ندبه ------ فارسى ------ عربى

65 - معرفت حجت خدا ------ فارسى --------

66 - وابستگى جهان به امام زمان ------ فارسى --------

67 - توضيحات پيرامون كتاب عقيده مهدويت در تشيع اماميه ------ فارسى ------ انگليسى

68 - پيام هاى مهدوى ------ فارسى --------

69 - گفتمان مهدويت ------ فارسى ------ انگليسى

ص:94

- امامت و مهدويت ------ فارسى --------

70 - گفتمان عاشورايى ------ فارسى --------

71 - مقالات كلامى ------ فارسى --------

72 - الى هدى كتاب الله ------ عربى --------

73 - ايران تسمع فتجيب ------ عربى --------

74 - رسالة حول عصمة الانبياء و الائمة ------ عربى --------

75 - تعليقات على رسالة الجبر و القدر ------ عربى --------

- لمحات فى الكتاب والحديث والمذهب ------ عربى --------

76 - صوت الحق و دعوة الصدق ------ عربى --------

77 - رد اكذوبة خطبة الامام على (ع)، على الزهرا (س) ------ عربى --------

78 - مع الخطيب فى خطوطه العريضة ------ عربى ------ اردو/ فرانسه

79 - رسالة فى البداء ------ عربى --------

80 - جلاء البصر لمن يتولى الائمة الاثنى عشر ------ عربى --------

81 - حديث افتراق المسلمين على ثلاث و سبعين فرقة ------ عربى --------

82 - من لهذا العالم؟ ------ عربى --------

83 - بين العلمين، الشيخ الصدوق الشيخ المفيد -------------- عربى

84 - مقدّمات مفصلّة على «مقتضب الاثر» و «مكيال المكارم» و «منتقى الجمان» ------ عربى --------

85 - امان الامّة من الضلال والاختلاف ------ عربى --------

86 - البكاء على الامام الحسين (ع) ------ عربى --------

87 - النقود اللطيفة على الكتاب المسمى بالاخبارالدخيلة ------ عربى --------

تربيتي

88 - ماه مبارك رمضان، عالى ترين مكتب تربيت و اخلاق ------ فارسى --------

ص:95

89 - راه اصلاح (امر به معروف و نهى از منكر) ------ فارسى --------

90 - با جوانان ------ فارسى --------

تاريخ

91 - سيرحوزه هاى علمى شيعه ------ فارسى --------

92 - رمضان در تاريخ (حوادث تاريخى) ------ فارسى --------

سيره

93 - پرتوى از عظمت امام حسين (ع) ------ فارسى --------

- آينه ى جمال ------ فارسى --------

- از نگاه آفتاب ------ فارسى --------

- اشك و عبرت ------ فارسى --------

تراجم

94 - زندگانى آيت الله آخوند ملامحمد جواد صافى ------ فارسى --------

95 - زندگانى جابر بن حيّان ------ فارسى --------

96 - زندگانى بوداسف ------ فارسى --------

شعر

97 - ديوان اشعار ------ فارسى --------

98 - بزم حضور ------ فارسى --------

99 - آفتاب مشرقين ------ فارسى --------

100 - صحيفة المؤمن ------ فارسى --------

101 - سبط المصطفى ------ فارسى --------

102 - در آرزوى وصال ------ فارسى --------

مقاله ها و خطابه ها

103 - حديث بيدارى (مجموعه پيام ها) ------ فارسى --------

104 - شب پرگان و آفتاب ------ فارسى --------

- شب عاشورا ------ فارسى --------

- صبح عاشورا ------ فارسى --------

105 - با عاشوراييان ------ فارسى --------

ص:96

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109